Get Mystery Box with random crypto!

Friedrish

لوگوی کانال تلگرام friedrish — Friedrish F
لوگوی کانال تلگرام friedrish — Friedrish
آدرس کانال: @friedrish
دسته بندی ها: ادبیات
زبان: فارسی
مشترکین: 6.41K
توضیحات از کانال

روایت‌هایی از اینجا و آنجای دنیا
Twitter: twitter.com/friedrish
Youtube: youtube.com/c/faridhub

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-29 18:46:32 این کار عامل اضطراب و افسردگی بین آدمهاست | درباره فریب نزولی چی میدونیم؟
[متن این ویدیو قبلا در کانال منتشر شده]



1.7K views15:46
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 16:48:01ویلیام اسپارکمن
---
قسمت آخر

خواندن بخش قبلی

⁣به لویل گفته بود چند باری تست کردم که خودم رو با کشیدن کیسه روی سرم بکشم. رفته بود ماشینش رو با یه ماده‌ای کاملا پاک کرده بود که پلیس‌ها بگن افراد قاتل بخاطر پاک کردن اثر انگشت اینکارو کردن در حالی که اصلا قاتلی وجود نداشت. صرفا برای سردرگم کردن پلیس بود.

این حرفها برای پلیس غریب بود اما سرنخ بعضی از جزئيات توش بود. تست دروغ‌سنج گرفتن از لویل و بدون مشکل رد شد ازش. بارها و بارها عکس‌ها رو نگاه کردن تا ردپایی از خودکشی پیدا کنن. کارشناس آوردن و فهمیدن که حروف F E D رو خودش روی شکمش نوشته برای سردرگم کردن پلیس و اینکه صحنه‌سازی کنه.

و توی جنگل این کارو کرده بود و از روی خشک شدن جوهر روی شکم مشخص شد که کار خودش بوده. یا فهمیدن چشماش خیلی ضعیف بوده و یه عینک ضخیمی هم داشت. توی صحنه عینکش با یه چسپ به جلو چشمش آویزون شده بود. مشخص شد که بدون عینک نمی‌تونسته حروف رو بنویسه تا پاهاش رو ببنده.

برا همین عینک رو اون شکلی چسپونده بود به سرش که تا لحظه مرگ جلو چشمش باشه. بدون عینک نمی‌تونست مراحل رو پیش ببره. تحقیقات پلیس یک ماهی طول کشید و از آدم‌های مشکوک بارها و بارها تست گرفتن. همه چیز به این ختم میشد که تمام این کارها صحنه‌سازی بوده.

اسپارکمن ناامید که داشت بی‌پول می‌شد و رویاهاش داشت فرومی‌پاشید، تصمیم به کشتن خودش گرفته بود. اینطوری پول بیمه‌ش به جاش میرسید و اون میتونست زندگی بهتری داشته باشه. پول بیمه در صورت تصادف و قتل‌های این شکلی فقط به جاش می‌رسید نه مرگ بر اثر بیماری یا خودکشی

خواسته بود به عنوان آخرین کار، خودش رو بکشه تا پولی به جاش برسه. دکترا هم پس از تشریح جسد گفتن که نشانی از برگشت بیماری نیست. ترس از برگشت بیماری، فشار مالی، ناتوانی در تامین هزینه‌های جاش، فروپاشی رویاها و آینده خودش، باعث شده بود چنین نقشه‌ای بکشه.

پلیس بالاخره پس از چند ماه طی یک کنفرانس کیس رو خاتمه داد: گفتن قتلی در کار نبوده، خودکشی بوده و البته بیمه پول خودکشی رو پرداخت نمی‌کنه و نقشه اسپارکمن بیچاره به باد رفته بود. مرگ هم به دلیل خفگی بود. طناب رو انداخته بود دور گردنش، یه پارچه گذاشته بود دهنش و دستهاش رو بسته بود.

پس از گذاشتن پارچه تو دهنش، چسپ بزرگی روی دهن و بینی‌ش زده بود. و خیلی سریع دستهاش رو هم بسته بود. دلیل شل بودن چسپ روی دستهاش هم همین بود. تو همین ثانیه‌ها یه جا نفس کم آورده بود و تموم کرده بود. اسپارکمن از دنیا رفت و البته نقشه‌اش اونطور که میخواست پیش نرفت.


منبع این گزارش


صفحه ویکی پدیای این ماجرا


کانال یوتیوب من رو دنبال کنید

------
@friedrish
2.5K viewsedited  13:48
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 16:46:05ویلیام اسپارکمن
----
قسمت دوم

خواندن بخش اول

⁣از اونجایی که اسپارکمن کارمند دولت بود اف‌بی‌آی رو هم خبر کردن که شاید اونا چیزی بدونن. هیچ اثر انگشتی روی بدن جسد هم نبود. انگار قاتلان خیلی وارد بودن و دستکش داشتن. یکی دو روز بعد سر و کله‌ی پسر اسپارکن در اداره پلیس پیدا شد با یه سری مدارک که با خودش آورده بود.

اسم پسرش جاش بود. مدارکی رو آورده بود که توش پدرش نوشته بود بعد از مرگم ارث و میراثم به کی برسه. آروم بود و خونسرد و چهره‌ی بی‌احساسی از خودش نشون داد. بعد گفت پدرم یک اسلحه کالیبر ۲۲ داشت. تو ماشینش بود. پیداش کردین؟ پلیس نه لپ‌تاپ نه کیف پول نه اسلحه، هیچی پیدا نکرد از تو ماشین.

جاش به پلیس گفت پدرسم سرطان داشت که البته دو ساله پس از درمان خوب شده بود. پلیس برای چندمین بار خونه اسپارکمن رو گشت. اونجا یه تیکه بزرگ پارچه پیدا کردن شبیه همونی که تو گلوش باعث خفگی‌ش شده بود. پلیس هم پس از بررسی جزییات زندگی جاش فهمید که ارتباط خوبی با پدرش نداشته و مدتهاست از خونه دوره.

جاش اما بچه خود اسپارکمن نبود. وقتی جاش دو سالش بود، اون رو اداپت کرده بود. عاشق بچه‌ها بود و بخشی از زندگی‌ش هم شغل پیشاهنگی رو داشت که بچه‌ها رو اینور اونور می‌بردن. مادر و اطرافیان اسپارکمن جاش رو مظنون اول دونستن. چون اسپارکمن وصیت کرده بود دارایی‌هاش به پسرش برسه.

اسپارکمن جاش رو بزرگ کرده بود اما یکی دو سالی می‌شد پسره قاطی آدمایی شده بود که کارشون خرید و فروش مواد و این چیزا بود. اسپارکمن خیلی سعی کرده بود پسر رو سر عقل بیاره ولی جواب نداده بود. اسپارکمن بیمه عمر داشت و جاش هم در صف اول دریافت اون پول بود. چیزی نزدیک به نیم میلیون دلار.

⁣جاش تو یه فست فودی کار می‌کرد. پلیسا عازم محل زندگیش شدن. از صاحب کارش پرسیدن، از دوست دخترش که با جاش زندگی میکرد و از آدمهای محل. گفتن جاش سر کار بوده و چیز غریبی توی این یک هفته ازش ندیدیم. اسپارکمن دوستای کمی داشت. تو دنیای خودش بود و جذاب‌ترین سرگرمی براش نت‌گردی و حل سودوکو بود.

وقتی جاش کوچیکتر بود و مشکل داشت تو مدرسه، اسپارکمن محل کارش رو عوض کرد و تو همون مدرسه یه کاری رو دست پا کرد که به جاش کمک کنه درساش خوب بشه. یه مربی کمک آموزشی شده بود. همیشه عاشق بچه‌ها بود و در محل کار هم همه دوسش داشتن. هیچکس هم اطلاعی از زندگی رمانتیکش نداشت و انگار کلا تنها بود.

همیشه هم مشکل پول داشت؛ مشکل زمانی بیشتر می‌شد که جاش خیلی ولخرج شده بود و اسپارکمن سعی می‌کرد با شغل‌های دوم و سوم پول براش فراهم کنه. حوالی سال ۲۰۰۵ بود که به خدمت اداره آمار منطقه‌ای دراومد و اونجا پارت‌تایم کار می‌کرد.

یکی دو هفته پس از این واقعه، یکی اومد اداره پلیس گفت یه مدته من دو سه نفر رو می‌بینم که خیلی مشکوک میان و میرن. اینا از سر دسته‌های گنگسترای محلی هستن و رفتارشون مشکوکه. احتمالا چون اسپارکمن مسئول آمار بوده و چیزی از کار اینا فهمیده، گرفتنش سر به نیستش کردن.

گفتن اون حروف F E D که رو شکمش نوشته شده شاید خطاب به نیروهای فدرال یا همون اف‌بی‌آی داره. احساس کردن اسپارکمن جاسوس پلیسه که در قالب مامور آمار داره آمار این دار و دسته رو میگیره. البته حروف F.E.D سر و ته رو شکمش نوشته شده بود.

شایعات هم خیلی زیاد بود: میرفتن پلیس می‌گفتن ما یه پیکاپ دیدیم که چند نفر عقب نشسته بودن یه جنازه مانندی هم وسط ماشین بود. یا این گنگ‌ها میومدن به گنگ مقابلشون انگ میزدن که کار شماست و ما فلان روز دو نفر رو دیدیم که فلان. پلیس هم هیچ سرنخی از هیچی نداشت.

یکی از دوستاش گفت سرطان اسپارکمن رو تکون داد اما شکست نخورد. رفت شیمی‌درمانی و حالش خوب شد. آرزو داشت مدرک دانشگاهی بگیره و خیلی پیگیر بود. دوست داشت پول بیشتری در بیاره و به جاش هم کمک کنه زندگی بهتری داشته باشه. همه چیز نشون میداد اسپارکمن یک آدم خوب بود و چرا باید کسی اون رو بکشه؟

⁣توی اون وصیت نامه، اسم دومی هم وجود داشت به نام لویل آدامز. اونم یه پسر ۲۰ ساله بود که تو کار آمارگیری به اسپارکمن کمک می‌کرد. پلیس اون رو هم چند باری آورد ازش بازجویی کرد و تست پلی‌گراف هم ازش گرفتن اما چیزی مشخص نیست. ده روزی از پیدا شدن جسد گذشته بود.

پلیس برای یه بار دیگه خواست ازش تست دروغ‌سنج بگیرن که یه حرفی زد و همه رو شوکه کرد: گفت من چیز دروغی تابحال به شما نگفتم اما یه چیزایی رو هم به شما نگفتم. حقیقتش اینه که اسپارکمن چند باری با من راجع به خودکشی حرف زده بود. گفت یه ده روز قبل از مرگش، به من گفته که مریضی‌ش برگشته.

خواندن بخش سوم

------
@friedrish
2.0K viewsedited  13:46
باز کردن / نظر دهید
2022-08-26 16:44:23ویلیام اسپارکمن
----
قسمت اول


⁣در کنتاکی آمریکا، جایی در دل جنگلی که چند کیلومتر از آسفالت دور میشه و یک مسیر خاکی داره، یک گورستانی وجود داره که درختای زیادی اون رو پوشونده. روزی خانواده‌ای رفته بودن اون سمتا برای دیدار مجدد با قبر بستگان که از دور دیدن ظاهرا یک مرد سرتاپا لختی از یکی از درختا آویزونه.

⁣ این رشته توییت صحنه‌هایی رو توضیح داده که شاید برای گروههای حساس مناسب نباشه. اگر از گروههای حساس هستید، نخونید، چیزی رو از دست نمی‌دید.

سال ۲۰۰۹ بود. این گورستان جای خیلی پرتی قرار داره و اهالی محل میگن اگه هر وقت اون طرفا کسی رو دیدین، حتما اسلحه دم دستتون باشه چون جای جالبی نیست. آقای جری ویور که با خانواده رفته بود اونجا، همیشه اسلحه همراش بود. چیزهایی دیده بود تو این جنگل‌ها که هیچوقت بدون اسلحه اونجا نمیرفت.

یک وانت قرمز رنگی اونجا پارک بود و آقای جری و پدرزنش اسلحه‌هاشون رو در آوردن و از دور محل رو پاییدن. چیزی خاصی دیده نمیشد جز یک جنازه که ظاهرا بسته بودنش به درخت. خانواده‌هاشون رو سوار ماشین کردن و زنگ زدن به پلیس. خودشون هم تا اومدن پلیس جرات نکردن که نزدیک جنازه بشن.

یک ساعتی طول کشید تا پلیس برسه و با اومدن پلیس، آقای جری هم دل و جراتی بهم زد و نزدیک جنازه شد. وحشت کرد. دست و پاهای اون مرد لخت با نوارچسپ خاکستری رنگی بهم گره زده شده بود. تکه پارچه‌ی قرمز رنگی تو حلقش فرو رفته بود. کارت شناسایی اداری مرد از تکه چسپی از کله‌ش آویزون بود.

روی شکمش بزرگ سه حرف F E D نوشته شده بود. جنازه کمی به جلو خم شده بود و یه نایلون‌مانندی دور گردنش بود که اون رو به درخت بسته بود. طنابی هم گردنش بود که از بالا به درخت متصل بود. جز جوراب هیچی تنش نبود. پلاک ماشینش رو بررسی کردن: ویلیام اسپارکمن، ۵۲ ساله، کارمند اداره آمار.

صحنه انقدر وحشتناک بود که آقای جری برای هفته‌ها فکرش درگیر بود. پیش خودش فکر کرد این مرگ، برای نمایشه، کسی با این مدل کشتن این آدم خواسته عده‌ای رو بترسونه. کاراگاه ۲۸ ساله‌ای به اسم دونالد ویلسون به محل جرم اعزام شد. رسید و جنازه رو خوب وارسی کرد برای جزئيات.

دید که چهره‌ی مقتول خیلی درهمه و از گوش سمت راستشم خون اومده. حدس زد شاید با چوب بیسبال حسابی کتک‌کاری شده. بعد دید که چسب دور پاش حسابی سفت و محکم بسته شده اما چسپ دور دستاش شل و ول بود. عجیب‌تر اینکه، یه تیکه چسپ از بالای سر اسپارکمن اومده بود و عینکش رو روی صورتش نگه داشته بود

⁣اطراف جنازه هیچ رد ماشینی نبود. دیدن طنابی که وصله به گردنش طناب درازیه که در فواصل مختلف گره خورده. حدس زدن شاید چندین بار باز و بسته شده تا جای مناسب پیدا بشه. تو ماشینش هم گشتن چیز خاصی نیافتن. معمولا گنگسترای منطقه پس از همچنین کاری ماشین رو آتیش میزدن ولی این سالم بود.

روی پرونده‌ش نوشتن مرگ مبهم که به مرگ‌هایی با عامل نامشخص اطلاق میشه. سه حدس میشد زد: یا خفگی اروتیک بوده (تصادف) یا قتل بوده با به طناب کشیدن طرف و یا فرد رو جای دیگری کشتن و سپس آوردن اینجا و پس از مرگش از درخت آویزونش کردن. هیچ سرنخی پیدا نکردن.

نقل قول آدمای محلی این بود که شاید با گنگ‌های پخش مواد گلاویز شده و اینطوری کشتنش تا عبرتی بشه برای بقیه. یا بعضیا می‌گفتن شاید جایی یک در اشتباهی رو باز کرده و از اونجایی که خلافکارای اون منطقه دوست ندارن کسی سر از کارشون در بیاره، گرفتن این بلا رو سرش آوردن.

برگردیم به صحنه جرم: پلیس تا صد متری جسد رو به دنبال جزئیات گشت. چیزی پیدا نشد. نصف شب شده بود. ماشینش انگار غارت شده بود. کلی کاغذ پخش شده بود تو ماشین، داشبورد و کنسول باز شده بودن و صندلی شاگرد افتاده بود جلو. از قاضی مجوز گرفتن که برن خونه‌ش رو بگردن.

صبح ساعت ۶ تیمی از پلیس رفتن جلو خونه‌ش. کسی خونه نبود. در رو باز کردن و رفتن تو. خونه نامرتب بود اما نشون نمی‌داد که کسی به زور واردش شده باشه. کامپیوتر و اینا نداشت اما یه سگ داشت تو خونه که کنارش چند بسته بزرگ غذا بود. اما در کل چیز دندون‌گیری پیدا نکردن.

⁣جسد رو تحویل پزشک قانونی دادن. دکتر پس از بررسی جسد، دلیل مرگ رو خفگی اعلام کرد و گفت خونی که از گوشش اومده به احتمال زیاد ناشی از عفونت حشرات بوده که رفتن تو گوش جسد. کبودی هیچی نداشت و گفتن انگار کسی بهش دست نزده. انگار قبل از بسته شدن بیهوش شده بود یا مرده بود.

خواندن بخش دوم

------
@friedrish
2.3K viewsedited  13:44
باز کردن / نظر دهید
2022-08-21 22:31:14 جسی لیورمور، تریدر افسانه‌ای وال استریت یا کسی که بهش لقب خرس بزرگ وال‌استریت رو داده بودن، جزو ده ثروتمند برتر دنیا بود. اما وقتی در سال ۱۹۴۰ خودش رو با تپانچه کشت، بدهی‌هاش از دارایی‌هاش بیشتر بود.

نگاهی به زندگی خرس بزرگ وال استریت

[این ویدیو قبلا بصورت متنی منتشر شده]



4.7K views19:31
باز کردن / نظر دهید
2022-08-07 19:12:34⁣پرونده لازاروس
---
قسمت آخر



خواندن بخش دوم

⁣گذشته‌ش رو بیرون کشیدن: استفانی و شوهر شری تو دانشگاه UCLA هم‌اتاقی بودن برای چند سال. پس از فارغ‌التحصیلی، به هر دلیلی از هم جدا شدن و پسره رفت و با شری ازدواج کرد که سه ماه پس از این ازدواج، شری کشته شد. شری اون موقع ۲۶ سال داشت و چند سال بعدم با یه پلیس دیگه ازدواج کرده بود.

لیست اسلحه‌هایی که استفانی در طول این بیست سال در اداره پلیس استفاده کرده بود رو بررسی کردن. این چیزا کامل تو دیتابیس ثبت میشه. دیدن همون سال ۱۹۸۶ یک اسلحه با کالیبر ۳۸ داشته که دو هفته پس از قتل گزارش شده بود اسلحه گم شده. گزارش گم شدن اسلحه رو بررسی کردن.

دو هفته پس از قتل، ساعت ۲ بعد از ظهر یکشنبه‌ای استفانی میاد تو دفتر پلیس و گزارش داد که اسلحه‌ش گم شده. گفت اسلحه تو ماشینم بوده و اومدن شیشه ماشین رو شکستن. قفل در ماشین رو هم شکستن و ساک ورزشی من رو هم بردن که اسلحه توش بود.

سال ۲۰۰۹ بود که پس از ۲۴ سال زنگ زدن به پدر شری و گفتن بیا یه خبرایی برات داریم. نشستن از اول همه چی رو بهش گفتن و البته از اونم خواستن هرچی بلده دوباره بگه. همه چی نشون میداد که استفانی قاتل شریه اما مونده بود تست DNA که مطمئن بشن. نمی‌شد مستقیم ازش بگیرن.

دنبالش افتادن برای یکی دو ماه ببینن کجاها سرک می‌کشه، چه هنگام کار و چه پس از کار. استفانی روزی در کافه‌ای مشغول خوردن قهوه‌ی استارباکس بود که پس از خوردن لیوان رو پرت کرد تو سطل آشغال. همین که از اونجا رفت، پلیسا رفتن و لیوان رو برداشتن برای آزمایش بزاق.

تست دی‌ان‌ای انجام شد. بله مثبت بود. استفانی قاتل شری بود. بخاطر حفظ پرایوسی‌ش در محل کار، پرونده همچنان در سکوت دنبال می‌شد. چند واحد دیگه در پلیس رو باخبر کردن و برنامه ریختن که از خودش و با آگاهی کامل مجدد تست دی‌ان‌ای بگیرن.

استفانی طی چند ماه گذشته درگیر یک پرونده جنایی بود که چند نفر توش کشته شده بودن. قرار بر این شد استفانی رو دعوت کنن به اتاقی درباره اون پرونده و بهش بگن که توی این پرونده چندین دی‌ان‌ای مختلف هست و برای اینکه مشخص بشه متهمین کدوما هستن، ما نیاز داریم دی‌ان‌ای همه پلیسا رو هم بگیریم.

استفانی رو دعوت کردن به ساختمانی در لس آنجلس. دو سه ساعت درباره پرونده‌های خودش باهاش حرف زدن. همه چی خوب و عادی پیش میرفت و استفانی هم خیلی مسلط به همه چی جواب میداد. جایی کاراگاه پرسید که باید از همه پلیسا تست دی‌ان‌ای بگیریم اینطوری همه چی قاطی شده.

استفانی که خیلی تیزهوش بود حالت پوکر فیس به خودش گرفت. تابحال همچین چیزی نشنیده بود. گفت یعنی چی؟ برای چنین کاری من نیاز به وکیلم دارم. از اونجایی که شک برده بود، با عصبانیت پاشد از اتاق رفت بیرون که در دو راهرو پایین‌تر چند پلیس دیگه جلوش رو گرفتن و بهش گفتن به اتهام قتل شری راسموسن بازداشتی.

استفانی که خیلی تیزهوش بود حالت پوکر فیس به خودش گرفت. تابحال همچین چیزی نشنیده بود. گفت یعنی چی؟ برای چنین کاری من نیاز به وکیلم دارم. از اونجایی که شک برده بود، با عصبانیت پاشد از اتاق رفت بیرون که در دو راهرو پایین‌تر چند پلیس دیگه جلوش رو گرفتن و بهش گفتن به اتهام قتل شری راسموسن بازداشتی.

استفانی لازاروس بالاخره در سال ۲۰۱۱ به اتهام قتل شری به ۲۷ سال زندان محکوم شد. دلیل قتل هم چیزی بیشتر از حسادت نبود. استفانی ۲۵ سال پس از قتل بازداشت شد و الانم ده سال از حکمش رو سپری کرده. در حال حاضر ۶۲ سالشه.

این ماجرا بیشتر حول محور کشف DNA بود و در طول گزارش پرونده‌های زیادی رو بهش اشاره میکنه که با کشف این متد چقدر به پلیس در شناسایی مجرمین کمک شد.

منبع این گزارش


کانال یوتیوب من رو دنبال کنید



------
@friedrish
8.4K viewsedited  16:12
باز کردن / نظر دهید
2022-08-07 19:10:09پرونده لازاروس
----
قسمت دوم


خواندن بخش اول


⁣اون موقع پلیس از متدی به نام سرولوژی برای تشخیص خون استفاده می‌کرد. از این پسر همچنین تست اسپرم هم گرفتن. اما باز هم اون چیزی نبود که خیلی دقیق بتونه قاتل رو مشخص کنه. این مضنون از تستا تبرئه شد و پلیس چیزی دستگیرش نشد. اون موقع در انگلیس اسم یه آدم سر زبونها افتاده بود.

آدمی بود به اسم الک جفریز Alec Jeffreys که متخصص ژنتیک بود و روش جدیدی رو برای شناسایی کشف کرده بود: جفریز با استفاده از ملکول‌های DNA تونسته بود روش جدیدی برای پیدا کردن متغیرهای ژنتیک پیدا کنه. اسمش رو گذاشتن اثر انگشت ژنتیکی یا genetic fingerprinting

پلیس خیلی از این متد جدید استقبال کرد. الک جفریز هنوز زنده‌ست و برای این کشفش که دنیا رو متحول کرد، بارها و بارها ازش تقدیر شده. پلیس از جفریز خواست سر این کیس، هم نمونه اسپرم رو آزمایش کنه هم خون رو. در کمال تعجب اون پسر تبرئه شد.

پلیس فراخوان داد که مردهای ۱۷ تا ۳۵ ساله در اون منطقه همه باید بیان و تست بدن. بین صدها نفر تست انجام شده، با استفاده از تست DNA، پلیس خیلی دقیق انگشت گذاشت رو قاتل و بازداشتش کردن. قاتل در بازداشت به تجاوز و قتل هر دو دختر اعتراف کرد. برگردیم به لس آنجلس.


آزمایش DNA در آمریکا کمی دیر پذیرفته شد از اونجایی که لازم بود ایالت به ایالت این مدل جدید از شهادت علیه یک متهمی توسط دادگاه ایالتی پذیرفته بشه و مابین بسیاری از وکلا و قضات بحث و جدل بسیاری بود که به این دوره با عنوان DNA Wars اشاره میشه.

دوست دختر سابق شوهر شری، خودش پلیس بود. حدود پنج سال گذشته بود و پدر و مادر شری همچنان پافشاری می‌کردن روی پرونده. گفتن ما پول آزمایشگاه رو برای DNA می‌دیم. اما پلیس بهشون می گفت زیاد فیلم می‌بینید و اونا رو پس می‌زد. یه جایی خانواده شری ناامید شدن و برگشتن خونه.

⁣پلیس آمریکا سال ۱۹۹۸ یک دیتابیس بزرگ از DNA ساخت و به مرور تکمیلش کرد. سال ۲۰۰۲ واحدی در پلیس ایجاد شد که کارش این بود با تکنولوژی‌های جدید برگردن و پرونده‌های قدیمی حل نشده رو بررسی کنن. خانواده‌های زیادی همچنان چشم‌انتظار بودن و همه استقبال می‌کردن از چنین کاری.

بین کیس‌های حل نشده از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۸ حدود ۱۴۰۰ کیس رو پیدا کردن که شواهدی ازشون در انبار پلیس بود برای بررسی بیشتر. یکی از اون کیس‌ها کیس شری بود که در میان وسایلش در انبار، یک تیوب حاوی یک جای دندان بود. سال ۲۰۰۳ پلیس شروع کرد به بررسی DNA این پرونده.

تحقیقات در طول سالیان توسط کارگاههای مختلفی پیش می‌رفت و هرکسی نظری داشت. از اونجایی که شواهد کمی در دسترس بود، هی عقب انداخته می‌شد. اما سال ۲۰۰۵ یه چیز مهم کشف کردن: گفتن فرضیات ما برای این پرونده اشتباه بوده و آزمایش دی‌ان‌ای از این خبر میده که ضارب یک زن هست و نه مرد.

دی‌ان‌ای نشون داده بود که نتیجه XY یا مذکر نیست بلکه XX و مونثه. این باعث شد کیس رو بشینن از اول بررسی کنن. از اونجایی که اسم دوست دختر سابق شوهر شری بین مضنونا بود افتادن دنبالش که پیگیری کنن. اون زن به اسم استفانی لازاروس هنوز در اداره پلیس مشغول به کار بود.

بین اسامی مونث مضنون به قتل شری، که بین ۱ تا ۵ رده‌بندی شده بود، شری رده‌ی پنجم با احتمال کمترین بود. اسمش رو تو دیتابیس پلیس سرچ کردن و دیدن که بله، کارگاه لازاروس هنوز مشغول کار در اداره پلیسه. الان سال ۲۰۰۷ه و بیست سال پس از قتل یک سری کاراگاه جوون افتادن دنبال این پرونده.

⁣چون استفانی لازاروس خودش پلیس بود، تیم تحقیقات با هم عهد بستن که تا مطمئن نشدن از ماجرا، اسمش رو حتی روی برگه کاغذ هم ننویسن تا الکی کسی رو متهم نکرده باشن. قرار شد این تیم کوچک کاراگاهی خارج از سازمان پیگیر پرونده بشن. از میان ۵ کیس مضنون، سه تا رو با احتمال کم خط زدن.

استفانی موند و یه زن پرستار دیگه که قبل از کشته شدن شری باهاش دعوا کرده بود. اول رفتن سراغ اون. ازش تست دی‌ان‌ای گرفتن و نتیجه منفی شد. این بار با جدیت بیشتری رفتن دنبال استفانی. اما نمی‌تونستن مستقیم بهش بگن بیا تست دی‌ان‌ای بده.

خواندن بخش آخر


------
@friedrish
6.0K viewsedited  16:10
باز کردن / نظر دهید
2022-08-07 19:08:22پرونده لازاروس
----
قسمت اول



⁣سال ۱۹۸۶ بود که در لس آنجلس، مردی به اسم جان ساعت شش بعد از ظهر پس از بازگشت به خانه از سر کار متوجه شد که انگار اتفاقی رخ داده. درب خونه و گاراژ باز بود و ماشین دو درب BMWای که براش زنش خریده بود غیبش زده بود. سه ماه از ازدواجشون گذشته بود و زنش هیچوقت بدون اطلاع جایی نمی‌رفت.

سراسیمه وارد خونه شد و دید خونه‌ش انگار غارت شده. اتاق نشیمن بهم ریخته بود، چند تا ظرف چینی کف زمین خورد شده بودن، تلویزیون پرت شده بود روی زمین، همه اسناد و مدارکی که تو دراور بود غیب شده بود ولی هیچ‌یک از اینا مهم نبود وقتی که چشمش به جنازه زنش افتاد جلوی یکی از درهای خروجی.

اسم زنش شری راسموسن بود. پلیس و کاراگاه‌ها اومدن و شروع کردن به بررسی شواهد. انگار دزدها از درب ورودی جلوی خونه که باز بود وارد شده بودن. دیدن لباساش همه سرجاشه و انگار منتظر مهمان نبوده و هرچه بود دزد یا دزدان با زور وارد شده بودن.

شواهد نشون می‌داد تقابل دردناکی مابین شری و مهاجما بوده. شلیک در طبقه دوم خونه صورت گرفته بود و ظاهرا چندین تیر شلیک شده بود.. خونه آلارم هشدار و همچنین دوربین داشت اما نفر دومی که پایین بود همه چی رو کنده بود و با خودش برده بود.

رد خون رو که دنبال می‌کردی می‌دیدی که انگار شری خودش رو کشون کشون تا دم در آورده بود که یا فرار کنه یا دکمه‌ی آژیر رو فشار بده اما نتونسته بود. در همون حین ظاهرا مهاجم هم پشت سرش اومده بود و با لگد و مشت دنبالش میکرد. به عنوان ضربه آخر، یک گلدان بزرگ و سنگین رو می‌کوبن به سرش.

آخرین شلیک‌های اسلحه هم از طریق یک بالش انجام شده بود که برای خفه کردن صدای بلند اسلحه بود. اونجا دم در شری رو کشتن. در کل سه شلیک مستقیم بهش خورده بود که سینه‌ش رو کامل سوراخ کرده بود. بعد از قتل، دزدا تنها ماشینش رو برده بودن و حتی پول و جواهر خونه هم به سرقت نرفته بود.

چند ساعت پس از اینکه پلیس بالا سر جسد رسید، یه کاراگاه واردی به اسم لیود ماهنی رو خبر کردن بیاد جسد رو ببینه. ماهنی کل بدن جسد رو وارسی کرد تا چیزی پیدا کنه: تار مویی، تکه پارچه‌ی پاره شده‌ای یا هرچیزی. اما متوجه شد روی بازوی شری یک جای دندون هست که ظاهرا ضارب اون رو گاز گرفته بوده.

خیلی دقیق شد روی اون نقطه و با یک ابزار خاصی سعی کرد جای دندون و بزاقی که از ضارب به جا مونده بود رو توی یک تیوب قرار بده. نمی‌دونست باهاش چیکار میشه کرد ولی هرچه بود یک سرنخ بود. در تیوب رو بست و روش توضیحات رو نوشت. شری - ۲۸ ساله - لس آنجلس. تاریخ روز قتل.

⁣روز پس از قتل، پدر و مادر شری از آریزونا خودشون رو رسوندن لس آنجلس. پلیس بهشون گفت که دنبال یک یا چند ضارب هستیم که ظاهرا به قصد دزدی وارد خونه شدن. پلیس به پدر شری گفت که ما احتمال اینکه شوهر شری قاتل باشه رو کاملا رد می‌کنیم و هیچ شواهدی رو در این مورد نداریم.

پدر شری به پلیس گفت دخترم یکی دو ماه پیش بهشون گفته که دوست دختر سابق شوهرش اومده جلو بیمارستان و جار و جنجال راه انداخته. شری پرستار بود. به پلیس گفت اسمش رو نمی‌دونم اما میشه پیگرش باشین؟ پلیس گفت باشه اما ظاهرا هیچوقت دنبالش نرفتن. یک هفته بعد بی‌ام‌و شری چند کوچه پایین‌تر پیدا شد.

ماه پس از ماه می‌گذشت اما هیچ سرنخی از هیچ جایی پیدا نمیشد. پدر شری تو روزنامه آگهی کرد برای دادن ۱۰ هزار دلار مژدگانی به هرکسی که هر سرنخ قابل اطمینانی راجع به قاتلان شری بده. از نظر پلیس سارقان دو مرد لاتین‌تبار قد بلند بودن. کلا پرونده و افکار عمومی حول محور چنین ضاربانی می‌چرخید.

⁣چند هزار کیلومتر بیایم این‌ورتر به انگلیس. سال ۱۹۸۶ تحول بزرگی در تاریخ شناسایی مجرمین در انگلیس رخ داد. پس از استفاده از اثر انگشت برای شناسایی مجرمین، پلیس ابزار چندان عمیقی هنوز نداشت تا اینکه اون سال در انگلیس استفاده از DNA برای اولین‌بار اجرایی شد.

همون سال در لسستر انگلیس یک دختر ۱۵ ساله به قتل رسیده بود. سه سال قبلش هم یه دختر دیگه به قتل رسیده بود. وجه مشترکشون این بود که هر دو مورد تجاوز قرار گرفته بودن. پلیس برای مدتی دنبال یک قاتل سریالی می‌گشت تا به یک پسر ۱۷ ساله برخورد کردن که همه شواهد رو داشت.

خواندن بخش دوم

------
@friedrish
4.3K viewsedited  16:08
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 20:51:52⁣چیرگی بر آتش - ریچارد رنگم - اسکندر قربانی - نشر فهامه

خواندن قسمت اول

پس از اینکه انسانها یادگرفتن غذاشون رو بپزن، به مرور روده‌شون کوچیکتر شد تا غذا رو با هزینه‌ی کمتری هضم کنن. این باعث شد اون انرژی ذخیره شده، صرف بزرگ شدن مغز انسان و کارهای دیگه بشه. پخت و پز باعث شده انسانها به مرور دهان کوچکتری داشته باشن و آرواره‌هامون ضعیف‌تر باشه.

آرواره و سیستم فک و دهن شامپانزه‌ها خیلی قدرتمندتر هستن. ولی انسانها به مرور چون نیازی به فک قدرتمند نداشتن، و یاد گرفتن غذاشون رو بپزن، لب و دهنشون کوچیکتر شد. الان این فک و دهن برای خوردن غذاهای خام سفت اصلا مناسب نیستن درحالی که شاید روزگاری مناسب بودن.

حتی معده ما هم در طول زمان کوچیکتر شده. این قیاس رو در برابر گونه‌های شبیه به ما انجام دادن که شامپانزه‌ها و بونوبوها هستن. کولون انسان خیلی کوچیکتر از پریمات‌های نخستینه و همین باعث شده ما نتونیم فیبر زیادی رو در خودمون ذخیره کنیم.

انسان دستگاه گوارش جانواران گوشت خوار رو برای نگهداری غذا برای طولانی مدت نداره، و بخاطر همین سیستم هضم ما نمیتونه تکه‌های گوشت خام رو برای گوارش آماده کنه. گوشت در معده‌ی سگ دو تا چهار و در گربه پنج تا شش ساعت می‌مونه تا برسه به مرحله‌ی هضم و روده‌ی کوچک.

کتاب میگه پخت و پز ما رو به انسان امروزی تبدیل کرد. چون بخش بزرگی از انرژی رو که صرف هضم غذا می‌شد رو با پختن، به جاهای دیگه‌ی بدن تزریق کردیم و بخصوص مغزمون رشد کرد تا بتونیم نسبت به سایر جانداران هوشمندانه‌تر زندگی کنیم.

این کتاب درباره غذاست و سیستم گوارش بدن و تکامل ما انسانها از روزهایی که جزو نخستی‌ها بودیم تا به امروز. خوندنش برای کسی که علاقه داره بیشتر بدونه از سیستم گوارش و خوردنی‌ها، خالی از لطف نیست.


چیرگی بر آتش - ریچارد رنگیم - نشر فرهام



کانال یوتیوب من برای دیدن محتوای بیشتر


------
@friedrish
5.4K viewsedited  17:51
باز کردن / نظر دهید
2022-07-30 20:50:20#معرفی_کتاب
----
چیرگی بر آتش - ریچارد رنگم - اسکندر قربانی - نشر فرهانه


⁣سیستم گوارش انسان برای خام‌خواری تکامل پیدا نکرده، بلکه از وقتی بشر تونست آتش رو مهار کنه، بخشی از پروسه‌ی هضم غذا رو «برون سپاری» کرد. همین مهار آتش باعث شد انسان امروزی، یعنی ما، شکل بگیره. اونایی که روی خام‌خواری تعصب دارن چیزی از آناتومی بدن نمی‌دونن.

طبق فرضیات این کتابی که این روزا میخونم، برخلاف استدلال‌های بی‌پایه و اساس گروههای متعصب خام‌خواری، بشر در تاریخ ثبت شده، هیچوقت به میل خودش خام‌خواری نکرده مگر اینکه مجبور بوده باشه. میگن مغولان تو مسیرهای جنگی شاهرگ اسب رو میزدن و از خونش میخوردن تا آتیش درست نکنن.

این باعث میشد دود برپا نشه و جاشون لو نره. اما اگر وقت داشتن، حتما روی آتیش غذا می‌پختن. یا اینکه خام‌خوارها استدلال می‌کنن که اسکیموها همیشه خام‌خوار بودن که اینم یک دروغ بی‌بنیاده. اسکیموها هم در تنگنا و ناچاری، شاید ماهی خام خورده باشن، ولی قطعا غذای روی آتش رو ترجیح میدادن.

حتی مشخص شده که قبایل شکارچی-گردآورنده‌ هم اگر در کنار خانواده بودن، غذای پخته شده می‌خوردن اما اگر در میان جمع و در کنار قبیله بودن، غذای خام می‌خوردن. نویسنده میگه بشر از وقتی به قدرت آتش پی‌برد، هیچوقت بنا به میل خودش خام‌خواری نکرد مگر اینکه مجبور بوده باشه.

اینکه بعضی از انسانهای امروزی پیرو این تفکر هستن و اون رو امری اخلاقی می‌دونن، بیشتر شبیه به یک تعصب بی‌جا و بی‌پشتوانه‌ست و تفکری فرقه ماننده. بارها آزمایش شده و آدمهایی بودن که برای مدتی خام‌خواری کردن، نتایج همیشه نشون داده که این انسانها به شدت انرژی‌شون کم میشه.

خام‌خواری در زن‌ها باعث میشه پریودشون عقب بیافته یا اصلا پریود نشن، در مردها هم باعث میشه انگیزه‌ی جنسی‌شون رو از دست بدن. کمبود انرژی در میان همه خام‌خوارها مشهوده و طبق گفته‌ی نویسنده، هیچ آدمی نمی‌تونه در دنیای امروز برای بیشتر از یک ماه خام خواری کنه.

بخصوص خام‌خواری چیزی مثل گوشت که هضمش بسیار سخته. در دوره‌ای که انسان هنوز بلد نبود با آتیش غذا درست کنه، نرخ زاد و ولد هم پایین بود. بیشتر انرژی انسان صرف هضم کردن غذا می‌شد. زنان در دوره‌ی خام‌خواری، انسانهای شکارچی-گردآورنده، انرژی چندانی نداشتن و بخاطر گشتن دنبال غذا، بالا پایین رفتن از درختا، کندن گودال و شکار، انرژی لازم برای تولید مثل رو نداشتن و شانس بارداری‌شون بسیار پایین بود. برعکس زنانی که پخت و پز می‌کردن، از شانس بالایی برای بچه‌دار شدن برخوردارن. نکته‌ی مهم اینجا اینه که: پختن غذا انرژی اون رو چند برابر می‌کنه.

محققا تست کردن و دیدن که وقتی غذای پخته به حیوانات بدی، مثلا گیاه گاوها و گوسفند‌ها رو بپزی بعد بهشون بدی، هم رشدشون سریع‌تره هم شیرشون پرچرب‌تر. حتی ماهی آزاد با مصرف غذای پخته بهتر رشد می‌کنه تا پودر ماهی. یا بعضی جاها کشاورزا یاد گرفتن غذای نرم‌شده‌ی پخته به حیواناتشون بدن.

چون باعث میشه حیوان سریعتر رشد کنه. یا مشاهده کردین که سگ و گربه‌ی خونگی اگه بهشون غذای پخته بدیم خیلی چاق و فربه میشن. انرژی آزاد شده از غذای پخته شده چندین برابر غذای خامه. سیستم گوارش، سیستم پیچیده و پرهزینه‌ایه و بخش زیادی از انرژی بدن رو میگیره.

خواندن قسمت دوم

------
@friedrish
4.8K viewsedited  17:50
باز کردن / نظر دهید