دیگر گرفت دیگر گرفت
قلب من شعله ی آتش را گرفت
دیگر گرفت دیگر گرفت
قلب من روشن بود
قلب من آرام بود
من نفهمیدم چگونه گُر گرفت
اما گرفت دیگرگرفت
قلب من هر روز به عشقش میتپید
عشق او در روح و جانم می دمید
من نفهمیدم چه بود آن آتش
اینچنین ماتم به قلبم زد عشقم را گرفت
دیگر گرفت دیگر گرفت