Get Mystery Box with random crypto!

🌴fun_text🍉😂

لوگوی کانال تلگرام fun_text_f_z — 🌴fun_text🍉😂 F
لوگوی کانال تلگرام fun_text_f_z — 🌴fun_text🍉😂
آدرس کانال: @fun_text_f_z
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1
توضیحات از کانال

هر روز با پست هاي جديد و ناب

خلاصه‌ای تلخ و نگاهی طنز به وضعیت دراماتیک جامعه‌ی کنونیست!

بخنديد و جدي نگيريد ‌

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2018-08-24 13:49:36 فائزه کانال واسع خودت
27 views Melika , 10:49
باز کردن / نظر دهید
2018-08-24 11:50:22 #پارت_4

داشتم از سالن رد میشدم که با صدای مامان متوقف شدم

-کجا؟

برگشتم سمتش

-مگه مهمه؟!

و یه پوزخند زدم

از سالن خارج شدم کفشای سفیدمو پام کردم و از حیاط سرسبزمون رفتم بیرون

سوار ماشین خوشگلم شدم یه 206 به رنگ آلبالویی

اون موقع از بابام قول گرفته بودم اگه داروسازی قبول بشم برام بخره

به قولش عمل کرد چقدر اون روز خوشحال بودم

از فکر به گذشته دراومدم ماشینو روشن کردم راه افتادم

به خیابون رسیدم یکم ترافیک بود

اه فکر کنم دیر برسم

بعداز 15 مین رسیدم ماشینو پارک کردم و پیاده شدم

از در رفتم تو

مرد با دیدنم اومد جلو

-سلام
آقای رحیمی بالا منتظرتون هستن

سرمو تکون دادم

اصلا حوصله نداشتم

از پله ها رفتم بالا همیشه وقتی اینجا میومدیم میرفتیم بالا،آرتین میگفت طبقه بالا با صفاتره

لبخندی رو لبم نشست

باچشم دنبالش می گشتم که چشمم خورد به میز کوچیکی که پیش پنجره بود تقریبا میشد گفت جای دنجی بود

آرتین پشتش بهم بود

به اون سمت رفتم

مثله اینکه متوجه اومدنم شد برگشت

از صندلیش بلند شد و به سمتم اومد...
@fun_text_f_z
27 views Melika , 08:50
باز کردن / نظر دهید
2018-08-24 11:49:40 #پارت_3

به سمت میز تحریرم رفتم

چیزی که بهم آرامش میداد طراحی بود

از بچگی عاشق طراحی بودم ولی بخاطر حرف های مامان بابا رشته ی تجربی خوندم و دارو سازی قبول شدم

مداد رو برداشتم تا میخواستم به سمت کاغذ ببرم صدای زنگ گوشیم بلند

تپش قلب گرفتم
این آهنگ مخصوص آرتین بود

یه نفس عمیق کشیدم

آروم باش دیانا

به سمت گوشی رفتمو برداشتمش،دکمه اتصالو زدم

-الو؟

-سلام به خانوم خودم،خوبی؟

-آره،تو چطوری؟

آرتین خیلی تیز بود سریع میفهمید چمه حتی با لحن صدام

-خانومم؟

-بله؟

-ما دروغ داشتیم؟

چیزی نگفتم

-چیشده دیانا؟

-هیچی

-باشه من باور کردم بیا ببینمت

-الان؟کجا؟!!

-آره،نمیتونی؟

-میتونم

-باشه،یک ساعت دیگه شارونا کاری نداری؟

-نه

-‌مواظب باش خدافظ

-خدافظ

گوشیو قطع کردم

چرا اینقدر استرس گرفتم اخه
مگه باره اولمه؟؟

نه ولی از وقتی نامزد کردم اینطوری شدم از اون موقع هروقت میخوام ببینمش اینطوری ام

چ وقته فکر کردنه باید حاظر شم،شارونا یکم دوره

در کمدو باز کردم خب چی بپوشم
میخوام بهترین باشم آره برای آرتین میخوام بهترین باشم

یه مانتو جلو باز سفید به شکل کتی و تابشو برداشتم با شلوار یخی و شال سفید

خب مانتو شلوارمو که پوشیدم،موهامو شونه زدم
بالا بستم یکمم کج یختم

از آینه به چشامم خیره شدم دوستام همش میگن من خوشگلم

چشمای درشت آبی بینی عملی که خدادادیه موهای بلند ب رنگ قهوه ایی
با لبای قلوه ایی که با رژ خیلی زیبامیشه
پوست صورتم خوبه و نیاز به کرم پودر نداره

یکم ریمل زدم و با خط لب جیگری

معمولا آرایشم در همین حد بود،زیاد اهل آرایش نبودم

کیفمو برداشتم گوشی و کیف پول و گذاشتم تو کیفم

سوئیچو از رو میز برداشتم

از اتاق بیرون رفتم...
@fun_text_f_z
26 views Melika , 08:49
باز کردن / نظر دهید
2018-08-23 18:10:25 دو پارت اول
20 views Melika , 15:10
باز کردن / نظر دهید
2018-08-23 18:09:52 #پارت_2


چقد اون موقع ها خوشحال بودم

ولی الان...

آخه چرا،خدایا چرا برای چی؟؟

اخه مگه من چندسالمه
یه دختر 19 ساله مگه چقدر تحمل داره؟

بغض راه گلمو گرفت،ولی من دیگه گریه نمیکنم

آره دیانا خودت باید مشکلاتتو حل کنی

دیگه نه مادری هست که ازش انتظار داشته باشی نه پدری

وقتی به همین راحتی مجبورت میکنن با کسی که دوسش نداری نامزد کنی

وقتی اشکاتو می بینند آه،ناله هاتو می بینند ولی بی توجه هستن دیگه چه انتظاری

ای کاش من تک فرزند نبودم اگه یه خواهر یا برادر داشتم شاید اینقدر تو غصه هامو تو خودمو نمیریختم

اون موقع ها وقتی ناراحت بودم آرتین نمیذاشت ناراحتیم ادامه پیدا کنه،چه روزهای بود

ولی هنوز هست،آره اون هست ولی یه فرقی میکنه با گذشته

اینکه من الان نامزد دارم آرمیا
ولی آرتین...

نباید ایتقدر فکر کنم

در ارتاقم به صدا در اومد

-بفرمایید

-دخترم بیا ناهار

رومو ازش گرفتم

-میل ندارم

-چرا عزیز مامان؟

_من عزیز شما نیستم
یعنی دیگه عزیز هیچکس نیستم به جز کسی که دوسش دارم

مامانم فقط داشت نگام میکرد

بعدش رفت

همیشه همین بود
همش وقتی در این مورد حرفی میزدم ساکت میموند
@fun_text_f_z
19 views Melika , 15:09
باز کردن / نظر دهید
2018-08-23 18:09:18 #پارت_1

باصدای زنگ موبایلم دس از طراحی برداشتم
بازم شخص مزاحم
شخصی که ازش بیزارم

-بله؟

-سلام دیاناخانوم خوبی؟

-مرسی چیکار داری؟

نفسشو باصدا داد بیرون

-مامان گفت برای شام با پدر مادرت بیاین خونه ما

اه بازم مهمونی

تا میخواستم جواب بدم قطع کرد

اه چه گیری افتادم

مجبورم باید برم
باید تحمل کنم باید

از اتاق اومدم بیرون پس مامان کجاست؟!

آه مامان جدیدا چه واژه غریبه ایی برام

-مامان؟؟

-بله دخترم؟

صداش از آشپزخونه میومد

-مامان آرمیا زنگ زد گفت که برای شام اونجا دعوتمون کردن

-باشه مامان جان
چی گفتی؟

_چی باید میگفتم؟؟!!

قبل از اینکه منتظر جوابی از طرف مامان باشم از آشپزخونه زدم بیرون

به سمت اتاقم رفتم

این روزا چقدر دلم براش تنگ میشه حتی بیشتر از قبل!!!

پنجره ی اتاقمو باز کردم و خیره شدم به حیاط سرسبزمون

چقد اون موقع ها خوشحال بودم...
@fun_text_f_z
21 views Melika , 15:09
باز کردن / نظر دهید
2018-08-23 18:08:54 دوستان گلم سلام

از امروز رمان

|عشق بی پایان|

در این کانال گذاشته میشه

[قول میدم از خوندنش پشیمون نشید]
18 views Melika , 15:08
باز کردن / نظر دهید
2018-08-22 22:49:01 چقدر چادر بهت میاد
فدات شم، توهم چقدر قشنگ زنجیر میزنی
بزودی در سراسر ایران :))))
@fun_text_f_z
25 views Melika , 19:49
باز کردن / نظر دهید
2018-08-21 23:24:09 الهی غصه تو قلبت بمیره
الهی دشمنت عقده بگیره
الهی هرکجایی مهربونم
تنت سالم،دلت روزی نمیره
الهی درد و غم از تو جداشه
الهی صاحب قلبت خدا شه
الهی هرکجا،باهرکه هستی
خدا برصحن قلبت گل بپاشه





____
\ /

( )
/ \
برید کنار شیرینی بهتون نخوره

به مناسبت عید قربان برای بچه های کانال شیرینی آوردم دهنشونو شیرین کنن

عیدتون مبارک
@fun_text_f_z
23 views Melika , 20:24
باز کردن / نظر دهید
2018-08-21 22:42:13 I do not want him to be in my heart, I want to leave here

من نميخوام كه اون توي قلبم باشه، ميخوام اينجا كنارم باشه
23 views_乙 ɦrεɦ|زُهرِه, 19:42
باز کردن / نظر دهید