Get Mystery Box with random crypto!

Got

لوگوی کانال تلگرام game_of_throne — Got G
لوگوی کانال تلگرام game_of_throne — Got
آدرس کانال: @game_of_throne
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 62
توضیحات از کانال

ایدی فروشی
جهت خرید @el_gorgo

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2021-11-26 21:04:59 پاییز
پاییز هزار و سیصد و شصت و هشت
هوا بارونی بود،با لباسای ورزشی تو کلاس محبوس شده بودیم.همه طول هفته هوا آفتابی بود و از شانس ما همین امروز که ما ورزش داشتیم از آسمون بارید.بیشتر بچه‌های کلاس از بارون متنفر بودن،مجبور بودیم یک ساعت و نیم تو کلاس بشینیم و از پنجره به آسمون نگاه کنیم و تو دلمون التماس کنیم که جون مادرت بند بیا
پاییز هزار و سیصد و هفتاد و نه
هوا بارونی بود،استاد که رفت ما موندیم تو پلاتو،یه پیانو گوشه پلاتو بود،یکی از بچه‌ها رفت پشت پیانو و شروع کرد به زدن و خوندن،اول زمزمه و بعد هم‌خوانی‌ها شدت گرفت.تو اولین فرصت رفتم کنارش و گفتم پایه‌ای زیر بارون تا چهارراه ولیعصر پیاده بریم.خندید و قبول کرد.سر راه رفتیم کافه فرانسه و دوتا نوشیدنی داغ با شیرینی گرفتیم و از پشت پنجره به مردم نگاه می‌کرد و من محو تماشاش شده بودم؛درست همون لحظه و همون جا عاشق شدم
پاییز هزار و سیصد و نود و یک
هوا بارونی بود،جاده لیز و لغزنده شده بود.تمام حواسم به جلو بود.برف‌پاکن مدام چپ و راست می‌رفت.موسیقی همه ماشین رو پر کرده بود.یه سیگار روشن کردم و پنجره رو یکم دادم پایین تا دود سیگار از همون لا فرار کنه،جاده خلوت بود،تو حال خودم بودم،همین که چشمم افتاد به کیلومتر شمار پامو گذاشتم رو ترمز که سرعت کم کنم اما یهو ماشین شروع کرد به چرخیدن،کنترل همه چیز از دستم در رفته بود؛کنارم شروع کرد به جیغ کشیدن،خوردیم به کوه و ماشین داغون شد اما خودمون سالم موندیم
پاییز هزار و سیصد و نود و شش
هوا بارونی بود،توی محضر سکوت محض برقرار بود.سرش پایین بود و به زمین خیره شده بود.رفتم پشت پنجره و به بیرون نگاه کردم.جریان زندگی اونور پنجره عادی بود.انگار نه انگار اینور پنجره زندگی دو نفر به انتها رسیده بود.انگار برای هیچ کسی مهم نبود.دلم می‌خواست یه سیگار روشن کنم.محضردار به کندی داشت کارشو انجام میداد.دلشوره امانمو بریده بود،دوباره برگشتم و نگاش کردم،خیلی وقته اون حسی که از نگاه کردنش بهم دست میداد رو دیگه ندارم.وقتی آخرین امضا رو زدم بدون خداحافظی از پله‌ها اومدم پایین و بی‌هدف شروع کردم راه رفتن،اصلا یادم نبود با ماشین اومده بودم.بعد از اون تصادف لعنتی از رانندگی زیر بارون متنفر شده بودم.رسیدم جلوی کافه فرانسه؛یه سیگار روشن کردم و به دختر پسرایی که اون تو بودن نگاه می‌کردم،بارون تمام تنمو خیس کرده بود
پاییز هزار و چهارصد
هوا بارونیه،یه سیگار روشن کردم و دارم خاطراتمو مرور می‌کنم.دلم دوباره عاشق شدن می‌خواد......
پاییز هزار و چهارصد و ....
هوا بارونی خواهد بود و تو در آغوش من جا گرفته‌ای

#wolverine
پسری آنسوی نیمکت
3.8K views18:04
باز کردن / نظر دهید
2021-11-25 22:42:02
کدوم رو ترجیح میدی؟
Anonymous Poll
68%
فوتبال
32%
سینما
22 voters3.0K views19:42
باز کردن / نظر دهید
2021-08-04 06:47:13
ما از اونایی بودیم که وقتی حواسشون نبود، خوشکلترین عکسارو ازشون گرفتیم. از اونایی بودیم که پیام میومد برامون، نمیزاشتیم یکی بره رو عدد دقیقه تا پیامشون سین بشه . از اونایی بودیم که همیشه حال همه رو پرسیدیم و همه مهم بودن برامون. از اون آدمایی که همیشه خوشحال میکردن بقیه رو ، ولی خب ندیدن رنگ خوشحالی رو ! نه، اشتباه فکر نکن، منتی نیست . آدمی به محبت زندست، ولی خب آدمی به محبت زندست! نمیدونیم آدم دست چندمیم، آخه ببین، آدما دسته بندی دارن واسه همدیگه. اگه روابط بشه یه ساختمون و تو ، مالکش باشی، طبقات رو از ارزشمندترین میچینی تا برسی به تهش. به زیرزمین. حالا دقیقا ما همونجایی وایسادیم که قباد میگه: منو همیشه آخر از همه دوست داشتی :)

#محکوم

------------------------------------
پ.ن ۱ : از عشق گفتن، لزوما دال بر عاشق شدن نیست! باید یادآور بشیم وسط این همه هجوم حیوانی، انسانیت زندس!
.
.

پ.ن ۲ : گاه می‌اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می‌گوید؟

آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می‌شنوی
روی زیبای تو را
کاشکی می‌دیدم

شانه بالازدنت را -بی قید -
و تکان دادن دستت که - مهم نیست زیاد -
و تکان دادن سر را که
«عجیب! عاقبت مُرد؟ افسوس!»
کاشکی می‌دیدم

با خود می‌گویم
چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد!؟

#WOLVERINE
#محبت
#بی_منت
6.0K views03:47
باز کردن / نظر دهید
2020-11-28 13:53:50 سلام رفقای گل
حالتون چطوره؟
27.0K views10:53
باز کردن / نظر دهید
2018-04-27 05:34:46 قسمتی از گذشته هست که هیچوقت به گذشته موندن رضایت نمیده، و تکرار میشه و تکرار میشه و تکرار میشه، توی تاکسی وقتی به بیرون نگاه میکنی، توی آرایشگاه وقتی جلوی آینه نشستی، بعد شام وقتی داری ظرف میشوری، حال معمولا به خودی خود سنگین نیست، اگر احساس سنگینی میکنیم احتمالا تکه‌ای از گذشته دوباره در حال تکراره
52.3K views02:34
باز کردن / نظر دهید
2018-04-27 05:34:45 دقیق‌تر که نگاه کنی ‌میبینی شخص اون آدم تموم نشده، بلکه دوره‌ای از زندگیت تموم شده که اون آدم هم ناخواسته بهش گره‌خورده، اون دوره با تمام ملزومات و خاطراتش کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر میشه و اونوقت به قول سارا پلی، تو چیکار میتونی بکنی وقتی متعلق به دوره‌ای هستی که زمانش گذشته
52.1K views02:34
باز کردن / نظر دهید
2018-04-27 05:34:45 گاهی به دست‌هاش نگاه می‌کنید، نه به شکل دست‌هاش، به پیکسل به پیکسلش، به رنگ پوستش، به نازکی مچش، به بلندی انگشت‌هاش، و به تمام جزئیاتی که تا حالا درست ندیده بودید، در اون‌ها نه زیبایی می‌بینید و نه زشتی، تنها یک نسبت، نسبت تعلق سلول به سلول این دست‌ها به آدمی که نمی‌تونید براش کاری بکنید، برای خوشبختی ابدیش، برای دوری از آسیبش، برای کم‌کردن رنجش، رنجی که به وضوح اون‌رو سزاوارش نمی‌دونید، اون لبخند میزنه و شما آروم‌آروم غرق میشید
51.2K views02:34
باز کردن / نظر دهید
2018-02-13 10:55:33 ایدی فروشی
قیمت توافقی
@WOLVERINE_77
39.6K views07:55
باز کردن / نظر دهید
2017-04-29 06:26:50 سلام
36.2K views03:26
باز کردن / نظر دهید