ایستاده بود گوشه مترو؛ صندلی خالی شد ننشست گفتم پدرجان ؛ صندلی خالیه بیا بشین گفت : لباسام کثیفه نمیخوام کثیف بشید، شبیه کارگرهای ساختمانی بود ! پیرزنی که کمی آنورتر نشسته بود گفت: آقا بیا بشین ، باز خداروشکر شما لباسات کثیفه ، بیشتر ماها ذاتمون کثیفه زیر لباس قایمش میکنیم @Gang2Dep 820 viewsedited 05:03