2022-06-04 11:59:24
#زندگينامه_حضرت_ابوبكرصديق:
اذیت و آزار قریش بر رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و یارانش، موازی با گسترش دعوت اسلام در مکه، افزایش یافت و به نهایت خشونت بر ضد مسلمانان و بهویژه مسلمانان ضعیف و بیکس رسید.
قریشیان، آزار و شکنجهی مسلمانان را شدید و سخت کردند تا بلکه اهل اسلام را از عقیده و ایمانشان برگردانند و آنان را مایهی عبرت دیگران قرار دهند و در عین حال بتوانند آتش خشم و کینهای را که از اسلام و مسلمانان، به دل داشتند و آزارشان میداد، فروخوابانند.
بلال(رضی الله عنه)، یکی از همین مستضعفان بود که به شدت شکنجه میشد. او، هیچ پشتیبان و عشیرهای نداشت که از او حمایت کند و به دفاع از وی شمشیر بکشد. افرادی چون بلال(رضی الله عنه)، در جامعهی جاهلی مکه، هیچ عددی محسوب نمیشدند و تنها حق و بهرهای که از زندگی داشتند، این بود که بیگاری کنند، اطاعت نمایند و مانند کالا و شتر، خرید و فروش شوند.
بنابراین در چنان جامعهای داشتن نظر، اندیشه، دعوت و یا پیوستگی به یک مکتب و جریان، برای بردگان بینوا، جرم بزرگی بود. آن هم پیوستگی و ارتباط با دعوتی که جامعهی مکه را تکان داده و زیرساختهای فکری و باورهای کهن مردمش را زیر سؤال برده بود. دعوت جدید، جوانان زیادی را جذب خود کرده و آنان را رویاروی باورها و آداب و رسوم میراثی پدرانشان قرار داده بود. دعوت جدید، قلب این غلام به ظاهر بیچیز و ناچیز را تسخیر نمود و او را در پهنهی زندگی، انسانی چون سایر افراد به شمار آورد. (1)
مفاهیم ایمان، در اعماق وجود بلال(رضی الله عنه) نفوذ کرد و پس از مسلمان شدن وی و گرایش به دین جدید و پذیرش دعوت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله وسلم) و پیوستن به سایر برادران دینیاش در قافلهی بزرگ دعوت، سر برآورد.
امیه بن خلف که مالک بلال(رضی الله عنه) بود، گاهی با تطمیع و گاهی با تهدید، در صدد آن برآمد که بلال(رضی الله عنه) را از راهی که در پیش گرفته بود، منحرف کند؛ اما وقتی که دید بلال(رضی الله عنه) بیش از تصورش سمج و استوار است و به کفر و جاهلیت باز نمیگردد، بر او خشم گرفت و او را بیآنکه یک شبانهروز، آب و غذا بدهد، به صحرا برد و در زیر تابش سوزان آفتاب نیمروزی، به پشت بر روی ریگهای داغ انداخت و به دیگر غلامانش دستور داد که سنگ بزرگی، روی سینهی بلال(رضی الله عنه) بگذارند.
دستهای بلال را بستند و سنگ بزرگی، رویش نهادند. امیه بن خلف به بلال(رضی الله عنه) گفت:
«یا همینطور میمیری و یا به محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)، کافر میشوی و لات و عزی را میپرستی.» اما بلال(رضی الله عنه)، ثابت و استوار، احد احد میگفت. او، از عمق وجودش میگفت: «خدا، یکی است؛ خدا، یکی است.» امیه بن خلف، مدتی بلال(رضی الله عنه) را به همین طرز وحشتناک، شکنجه داد (2)
تا اینکه ابوبکر صدیق(رضی الله عنه)، به محل شکنجهی بلال(رضی الله عنه) رفت و به امیه گفت:
«از خدا نمیترسی که این بینوا را اینچنین شکنجه میکنی؟! تا کی میخواهی به این کار ادامه دهی؟» امیه گفت: «تو، خودت او را خراب کردی و به این روز انداختی؛ اگر راست میگویی نجاتش بده.» ابوبکر(رضی الله عنه) فرمود: «باشد؛ این کار را میکنم. غلام سیاهی دارم که بر دین توست و از بلال(رضی الله عنه)، قویتر است. او را به جای بلال(رضی الله عنه) به تو میدهم» .
امیه نیز پذیرفت و ابوبکر(رضی الله عنه)، غلامش را به امیه داد و بلال(رضی الله عنه) را از او گرفت و آزاد کرد.(3)
به روایت دیگری ابوبکر صدیق(رضی الله عنه)، بلال(رضی الله عنه) را به چهل اوقیه طلا خرید. (4) بهراستی بلال(رضی الله عنه) چقدر استوار و شکیبا بود! او، با صدق و اخلاص مسلمان شد و قلب پاکی داشت؛
صبر و شکیبایی بلال(رضی الله عنه)، او را در برابر آزار و شکنجهی کفار، تسلیمناپذیر کرد و خشم و عصبانیت کافران را برانگیخت. بلال(رضی الله عنه)، در برابر کفار پایداری کرد و هرگز با آنان کنار نیامد و دست از توحید و اسلام برنداشت؛ بلکه همواره با تمام تاب و توانش، بانگ توحید بر زبان داشت و در راه خدا چنان استقامتی کرد که به سرشکستگی کافران انجامید. (5)
قطعاً در پسِ هر سختی و مشقتی، راحتی و گشایشی هست؛ بلال(رضی الله عنه)، از آزار و شکنجهی کفار و از بند بردگی رهایی یافت و ماندهی عمرش را در کنار رسولخدا(صلی الله علیه وآله وسلم)، سپری کرد.
ابوبکر صدیق(رضی الله عنه )، استراتژی آزاد کردن بردگان مسلمان و تحت شکنجه را دنبال کرد و این رویه را به عنوان یک برنامهی منظم و هدفمند اسلامی به منظور مقاومت در برابر شکنجهگریها و خشونتهای کفار، ادامه داد و بدینسان، دعوت اسلامی، مورد حمایت و پشتیبانی مالی و انسانی قرار گرفت. ابوبکر(رضی الله عنه)، بردگان مسلمان اعم از زن و مرد را خریداری و آزاد میکرد. از آن دست مسلمانانی که توسط ابوبکر(رضی الله عنه)، آزاد شدند، میتوان به این افراد اشاره کرد:
112 viewsbsir, 08:59