Get Mystery Box with random crypto!

شعر و قصه های اسلامی

لوگوی کانال تلگرام gesehayeslami — شعر و قصه های اسلامی ش
لوگوی کانال تلگرام gesehayeslami — شعر و قصه های اسلامی
آدرس کانال: @gesehayeslami
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 1.32K
توضیحات از کانال

یا رب زبر خلق تکیه گاهم نکنی
محتاج گدا و پادشاهم نکنی
موی سیه ـ سپید کردی به کرم
با موی سپید رو سیاهم نکنی
https:/T.ME/Gesehayeslami
انتقاد یا پیشنهادی بود به ای دی مراجعه کنید
https://t.me/Faghatallaham

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 31

2021-07-22 21:53:15
«معادله #طلایی #رزق و #سعادت»

#استغفار

#دعاء

#یقین به #اجابت آن

«قبول شدن به اذن اللّه»

اگر میخواهی به #آرزوهایت برسی.!

1.زیاد #استغفار بگو.

2.دعا کن و #آرزویت را از اللّه بخواه.

3.وبه #مستجاب شدن دعایت #یقین داشته باش.

‹أَسْتَغْفِرُاللَّه َالعَظِیمِ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ›

أَسْتَغْفِرُاللَّه َالعَظِیمِ

أَسْتَغْفِرُاللهَ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ


شعرو قصه های اسلامی
@Gesehayeslami
130 viewsالله برایم کافی است, 18:53
باز کردن / نظر دهید
2021-07-22 21:52:58
سوره حج (آیه۵۲ الی ۵۵)

وَمَآ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِيٓ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ...... (٥٢)

هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر اینكه هرگاه آرزو می‌كرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می‌ریخت)،شیطان القائاتی در گوش شنوندگان سست ایمان می‌كرد؛ امّا خداوند القائات شیطان را از میان می‌برد،سپس آیات خود را استحكام می‌بخشید؛و خداوند علیم و حكیم است.

معنی آیه(٥٣)

هدف این بود كه خداوند القای شیطان را آزمونی قرار دهد برای آنها كه در دلهایشان بیماری است،و آنها كه سنگدلند؛و ظالمان در عداوت شدید دور از حقّ قرار گرفته‌اند!


معنی آیه(٥٤)

و (نیز)هدف این بود كه آگاهان بدانند این حقّی است از سوی پروردگارت،و در نتیجه به آن ایمان بیاورند،و دلهایشان در برابر آن خاضع گردد؛ و خداوند كسانی را كه ایمان آوردند، بسوی صراط مستقیم هدایت می‌كند.

معنی آیه(٥٥)

كافران همواره در باره قرآن در شكّ هستند، تا آنكه روز قیامت بطور ناگهانی فرارسد،یا عذاب روز عقیم روزی كه قادر بر جبران گذشته نیست به سراغشان آید

#ماهرالمقیلی


شعرو قصه های اسلامی
@Gese
133 viewsالله برایم کافی است, 18:52
باز کردن / نظر دهید
2021-07-22 21:52:46
سوره نساء (آیه ۸۰)

مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّىٰ فَمَآ أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا (٨٠)

كسی كه از پیامبر اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده؛
و كسی كه اطاعت نکند
، تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او، مسؤول نیستی)


شعرو قصه های اسلامی
@Gesehayeslami
140 viewsالله برایم کافی است, 18:52
باز کردن / نظر دهید
2021-07-21 14:21:00
بندگی کن تاکه سلطانت کنند
تن رها کن تا همه جانت کنند

سر بنه در کف، برو در کوى دوست
تا چو اسماعیل، قربانت کنند

بگذر از فرزند و مال و جان خویش
تا خلیل الله دورانت کنند

عید سعید قربان بر شما و خانواده محترم تبریک و تهنیت باد


شعرو قصه های اسلامی
@Gesehayeslami
234 viewsالله برایم کافی است, 11:21
باز کردن / نظر دهید
2021-07-20 08:46:12
این دو تعریف را به خاطر بسپارید:

ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ

ﮐﯿﻨﻪ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ

حالا با درک این دو تعریف
از امروز به بعد زندگی کنید.

━━━ ━━
316 viewsالله برایم کافی است, 05:46
باز کردن / نظر دهید
2021-07-20 06:47:42 سرگذشت روح پس از مرگ انسان

روح بنی آدم از وقتیکه در جنین دمیده شود از بین نمیرود،
و پس از مرگ روح از بدن جدا شده، و اگر از اهل بهشت باشد تا آسمان هفتم خواهد رفت و اسمش را در علیین (سجل اهل بهشت) مینویسند و پس از اینکه جسدش در خاک سپرده شد روحش به آن جسد برمیگردد تا از او سؤال و پرس شود که:
معبودت کیست، دینت چیست، و پیامبرت کیست،و اگر مسلمان بود و درست پاسخ داد
قبرش گشایش پیدا میکند و تا روز قیامت هم روح و هم جسدش در نعیم خواهد بود،
ولی اگر روح آدم کافر و فاجر باشد، پس از اینکه روح از بدنش جدا شد،
این روح نمیتواند از آسمان اول رد شود و سپس اسمش در سجین (سجل اهل دوزخ) نوشته خواهد شد و سپس آنرا از آسمان پرت میکنند و هنگامی که جسدش در قبر گذاشته شد به بدنش
برمیگردد تا از او سؤال شود که: معبودت کیست، دینت چیست و پیامبرت کیست، و طبیعتا آدم کافر و فاجر نمیتواند به این سؤالها پاسخ دهد و...
.... و سپس با چکشی آهنین که اهل عرفه نیز نمیتوانند آنرا بلند کنند چنین بر سر او میکوبند که با خاک یکسان میشود،
و نعره ای میکشد که تمام اهل زمین بجز جن و انس میشنوند و اگر میشنیدند از شدت نعره اش بیهوش میشدند
و سپس قبرش آنچنان تنگ خواهد شد که دنده هایش را در هم میکوبد و پس از آن تا روز قیامت هم روحش و هم جسدش در عذاب خواهد بود...
ای روح مطمئن(پاک) بسوی مغفرت و رضوان خدا خارج شو
رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:
پس روح از جسد به آسانی خارج میشود، همچنانکه قطره آبی از کوزهء آب خارج میگردد.
وقتی روح از جسد خارج شد تمامی فرشتگان بین آسمان و زمین و تمام فرشته های آسمان درود میفرستند و دروازه های آسمان بر روحش باز میشوند،
و اهل هر دری از درهای آسمان تمنّا میکنند و از خدا میخواهند تا روح این مرده را از جهت ایشان بطرف خود سوق دهد،
و وقتی ملک الموت روح را از جسد خارج کرده و در دست گرفت فرشته های رحمت که دور از او نشسته بودند فوراً به اندازهء چشم به هم زدن روح را از دست او گرفته و در آن کفن و عطرهائیکه از بهشت با خود آورده بودند میگذارند و....
پس این کلام خداست که در قرآن فرمودند:
(توفته رسلنا وهم لا یفرطون)
[فرستادگان ما یعنی ملک الموت و فرشتگانی که با او هستند او را قبض روح میکنند، و آنها در آنچه به آنها امر شده،
که اگر میت مؤمن باشد در اکرام او کوتاهی نکنند،
و اگر کافر باشد در اهانت و بد رفتاری و آنچه به آنها امر شده کوتاهی نمیکنند
و روح از جسد خارج میشود همانند بهترین بوی عطر مُشکی که بر زمین پیدا شود،
و فرمود:
پس آنرا بطرف آسمان میبرند، و بر هیچ ملأ و جمعی از فرشتگان نمیگذرند مگر اینکه آنها سؤال میکنند:
این روح خوش بو روح چه کسی است
پس فرشتگانی که آن روح را حمل میکنند جواب میدهند:
این روح فلان ابن فلان است، با بهترین نامهائی که در زمین داشته و مردم با آن او را صدا میکردند،
تا اینکه به انتهای آسمانی که ما انرا در دنیا میبینیم برسند...

رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند:
مرده صدای کفش پای دوستانش که برای دفن او آمده اند را میشنود
وقتی دوستانش و همراهان میت از او جدا میشوند، پس بر او دو فرشته میآید و او را توبیخی شدید کرده و او را مینشانند و به او میگویند:
معبود تو چه کسی است جواب میدهد: معبود من الله است،
و به او میگویند: دین تو چیست
جواب میدهد: دین من اسلام است، و به او میگویند: آن مردی که بر شما مبعوث شد چه کسی است
جواب میدهد: او رسول الله صلی الله علیه و سلم است،
و به او میگویند: در دنیا چه کردی
جواب میدهد: قرآن خواندم، و به آن ایمان آوردم، و آنرا تصدیق نمودم،
بار دیگر او را توبیخ شدیدی کرده به او میگویند:
معبود تو چه کسی است دین تو چیست پیامبر تو چه کسی است و این آخرین فتنه ای است که بر مؤمن وارد میشود،
و این کلام خداست که میفرماید:
(یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا).

[خداوند مسلمانان را به سخن درست در زندگانی دنیا ثابت و استوار میسازد] .

پس میت جواب میدهد:
معبود من الله است، و دین من اسلام است، و پیامبر من محمد صلی الله علیه و سلم است،
پس ندائی از آسمان بصدا در میآید که بندهء من راست میگوید، پس از بهشت برای او فرش کنید، و از لباسهای بهشت بر تن او کنید، و دری از بهشت بر روی او باز کنید.

شعرو قصه های اسلامی
@Gesehayeslami
267 viewsالله برایم کافی است, 03:47
باز کردن / نظر دهید
2021-07-20 06:44:51 زندی دیگر به جا نگذاشت؛ تنها وارث آن حاجی مرحوم همین دختر بود.
شیخ می گوید که ازاین خانم صاحب چند اولاد شدم، بعد از مدتی به رحمت خدا پیوست، بچه هایم وارث گردنبند گردیدند؛ از قضا بچه ها هم بر اثر بیماری واگیرداری در گذشتند؛ این گردن بند دست بدست شده بعنوان ارث به من رسید تا اینکه آن را به صد هزار دینار فروختم. ( شذور: ۴/ ۱۱۰)
تونیکی می‌کن و در دجله انداز /*/ که ایزد در بیابانت دهد بــاز


شعرو قصه های اسلامی
@Gesehayeslami
196 viewsالله برایم کافی است, 03:44
باز کردن / نظر دهید
2021-07-20 06:44:25 ((یکم طولانیه ولی خوندنش خالی از لطف نیست))
این داستان شگفت انگیز از امام محمد بن عبدالباقی البزاز حنبلی است، غالبا شغل پارچه فروشی داشته است و از بارزترین علمای زمان خویش بود، از اساتید بلند پایه‌ای هم‌چون قاضی ابویعلىٰ، علامه ابوطیب طبری، ابومحمد الجوهری در رشته‌های مختلف استفاده علمی نمود. در علوم فقه، حدیث و تفسیر و هم‌چنین ریاضی، هندسه و جبر و مقابله مهارت داشت، در نتیجه اشتیاق علمی توسط رومی‌ها دستگیر شد و یک ونیم سال را در زندان سپری نمود، خودش می‌گوید:
در زندان معلمی می‌آمد (غالباً برای درس بچه‌های نگهبانان زندان) من از فرصت استفاده کرده، رسم الخط رومی را آموختم.
به هر حال این شخص در تاریخ علمی و دینی جهان اسلام نام درخشانی دارد. ابن جوزی حالات ایشان را در«المنتظم» به طور مفصل نوشته و متذکر شده که خودم از ایشان استفاده کرده‌ام؛ منظورم نقل داستانی است که ابن رجب آن را در «طبقات» خود ذکر کرده و ابن ابی الفارس آن را از محمد بن عبدالباقی بزاز شنیده است.
محمد بن عبدالباقی داستان را چنین تعریف می‌کند:
به اشتیاق حرم کعبه به زیارت خانه‌ی خدا رفتم و مدتی در مکه ماندم، همه‌ی سرمایه‌ای که داشتم، تمام شد، در یک روز بسیار گرسنه شدم، چیزی هم نداشتم، ناگاه بر سر راه کیسه گوهری را یافته، آن‌را برداشتم، جنس کیسه و تسمه اش از ابریشم بود، آن را به منزل آوردم و گشودم، در آن مروارید‌هایی بود که در زندگی‌ام، مروارید‌هایی به زیبایی آن‌ها ندیده بودم. کیسه را در گوشه‌ای از منزل نهادم و از خانه بیرون آمدم. شخصی را مشاهده کردم که دستمالی در دستش دارد و آن را تکان می‌دهد و می‌گوید: کیسه‌ای را گم کرده‌ام که در آن مقداری اشرفی و یک گردن بند است؛ هرکه آن را پیدا نماید و برگرداند، پانصد اشرفی‌ای که در این دستمال دارم، را مژدگانی به وی می‌دهم.
آن شخص را به نزد خود فرا خواندم و به منزل بردم و تعداد اشرفی‌ها و نشانه‌های گردنبند را از او پرسید؛ وقتی پاسخ داد، فهمیدم که راست می‌گوید و کیسه متعلق به او می‌باشد. کیسه را به او دادم. او هم خواست که پانصد اشرفی را به من بدهد، در آن وقت وجدانم اجازه نداد که درمقابل این عمل، چیزی دریافت کنم، از ایشان تشکر کرده، از دریافت مبلغ معذرت خواستم. آن شخص هم با دل ناخواسته، کسیه‌ی جواهر و پانصد اشرفی را برداشت و رفت.
پس از مدتی از مکه بیرون آمدم و با کشتی سفر کردم، در مسیر راه، دریا توفانی شد که بر اثر آن کشتی شکست و تمام سرنشینانش غرق شدم، اما من توانستم خود را بر تخته‌ای بکشانم و زنده بمانم، پس از مدتی با وزش باد به ساحل جزیره‌ای رسیدم.
داستان شگفت انگیز از این‌جا آغاز می‌شود، تصرفات آفریدگار جهان بس شگفت ومحیرالعقول است، شیخ، حق امانت و دیانت را ادا نمود، اگر می‌خواست، می‌توانست با حیله‌های شرعی و فقهی راهی برای جواز پیدا نموده و خود را مستحق آن بداند. اما خداوند متعال با ایشان محبت داشت که این کار را نکرد؛ هر چند که دنیا محل پاداش نیست، اما گاه گاهی برای اطمینان و تسلی مؤمنان، در زندگانی دنیا هم جزای کارهای نیکو می‌رسد، همین جریان با این شخص دانشمند پیش آمد.
می‌افزاید: در این جزیره مردمانی زندگی می‌کردند، پیش ایشان رفتم، معلوم گردید که مسلمان‌اند و مسجدی را مشاهده کردم، به آن‌جا رفتم و در آن اقامت گزیدم. مردم محل وقتی برای نماز آمدند، احوال پرسی کردند. داستانی که برایم رخ داده بود، را برای آنان بازگو کردم. وقتی آنان فهمیدند که خواندن و درس دادن قرآن را به خوبی می‌دانم، بچه‌های خویش را برای یاد گرفتن قرآن پیش من فرستاند. بعدا هم دانستند که از نوشتن هم آگاهی دارم، اصرار نمودند که به بچه‌های آنان نیز خواندن و نوشتن را یاد بدهم. کم کم پیشوای مذهبی آن محل شدم و مردم کمک‌های مالی زیادی به من می‌نمودند.
بالآخره انس و دوستی شان تا جائی رسید که از من خواستند همان‌جا ازدواج کنم و نزد آنان بمانم، پیش من آمده گفتند: اینجا دختری یتیم و سرمایه دار وجود دارد که می‌خواهیم وی را با فردی با وجدان ازدواج بدهیم و هیچ کسی را شایسته‌تر از شما ندیدیم؛ لذا رأی همگانی ماست که شما با او ازدواج کنید.
شیخ این پیشنهاد را پذیرفت، اما به هنگام زفاف چیزی حیرت انگیز را مشاهده کرد؛ همان گردنبندی را که در مکه مکرمه در کسیه‌ی جواهر پیدا کرده و به صاحبش پس داده بود، در گردن این عروس دید. بعد از تحقیق معلوم گردید که این عروس دختر همان حاجی است که جواهر را بعد از گم کردن از دست این شیخ دریافته بود.
مردم بیان می کردند وقتی که از حج بر گشت همیشه ذکر شمارا می کرد و می گفت: «ما وجدت فی الدینا کهٰذا الذی رد علیَّ هٰذا العِقد»؛ در دنیا کسی را مانند این شخص نیافتم که این گردن بند را به من برگرداند.
مردم این را هم می گفتند: همواره دعا می کرد: کاش او را دو باره می دیدم و دخترم را به عقد نکاحش در می آوردم.
اما زندگی به او وفا نکرد و درگذشت و به جز این دختر فر
184 viewsالله برایم کافی است, 03:44
باز کردن / نظر دهید
2021-07-20 06:43:08 ســـتایش کنم ایــــزد پاک را
که گــویا و بینا کند خـــاک  را
جهــان رابه پستی بلندی تویی
ندانم که ای، هرچه هستی تویی
الهــی به امیـــد تو


شعرو قصه های اسلامی
@Gesehayeslami
156 viewsالله برایم کافی است, 03:43
باز کردن / نظر دهید
2021-07-20 06:41:45 شعرو قصه های اسلامی
@Gesehayeslami

﷽ ‌

#بتـــــــــــــــرس_خواهرم

وَاتَّقُوا یَؤمًا لَا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لَا یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لَا تَنْفَعُهَا شَفَاعَةٌ وَ لَا هُمْ یُنْصَرُونَ ..
بتــــرسید از روزی كه هیــــــچ كس چیزی را از دیگــــــری دفع نكند و از او عوض نپذیـــــرند و هیــــــــچ شفاعتـــــــی به كارش نیاید و نه ایشان یـــــاری شوند!!!
بترس از روزی كه ترمـــــــز دنیا روی زنــــــدگیِ تو بایستد !!!
بتــــرس از روزی كــــه فرصتها را بگیرند!!
در آن لحظــــــه چه خواهـــی كرد؟!
آیا میتوانی به ملك المـــــوت بگوئی دست نگهدار و چند لحظه به من فرصت ده تا عمل نیكی انجام دهم كه دستم خالیـــست و پشیمانم از زندگـــــیه بیهوده ای كه هـــدر دادم… !!!
از فرصتهـــــای زیادی كه برای انجام كار خیــــر داشتم و غافل بودم…..!
از لحظاتــــی كه میتوانستم به اعمال نیكم بیافزایم ولی با بطالت به جمع آوری لباس و گرایش به تجملات و مدهای دنیــا می گذراندم…… !
و از رب جهانیــــان و سكرات این لحظه ی سخت وتنگـــــی و تاریكــــی قبر و حساب و كتاب روز بزرگ حشـــــر غافل بودم…!!
از لحظاتـــی كه داشتم لباسم را با انواع و اقسام مدها اندازه میگرفتم و تنگ و تنگ تر میكردم…
ولـــی از تنگـــــی و فشار قبـــــــــــــــــــــر غافل بودم… !
میتوانـــــــی از فرشته ی مــــــرگ دمــــی مهلت بگیری تا دل زن یا دختـــری را كه به علت تنگدستی نمیتوانست مثل تو بر آمار لباسهایش بیافزاید ،یا حداقل یك دست لباس مثل لباس تو داشته باشد و تو روز بروز بر تعداد لباسهایت می افـــزودی و با خودنمــــائیهای بی جایت دلش را شكسته بودی ،حلالیت بگیــــری؟!
میتـــوانی در آن لحظه كه فرشتگان و نگهبانان جهنـــــم تو را كشان كشـــــان بســـــــوی جحیم سوزان میبرند ،خود را از دستشان نجات دهـــــی!
میتوانـــــــی در صحـــــــرای محشـــــر ،زمــــانی ك از تو حساب و كتـــاب میكنند و اعمالت را به تو نشان میدهند، انكـــــار كنی و بگـــــوئی من این كارها را انجام ندادم؟!
میتوانـــی در آن روز عظیـــم مقابل ام المومنین عایشه رضی الله تعالی عنه و دختر دردانه ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ،فاطمه رضی الله تعالی عنه ،بایستـــی و بگـــوئی من با این حالات جــــزو امت محمـــــــــد صلی الله علیه وآله وسلم بودم!
اگر میتوانـــی كه هیـــچ،به همین راهت ادامــــه بده!
ولـــــــی اگر ذره ای دلت لرزید و دانستــــی كه نه توان مهلت گرفتن از عزرائیل را داری ،نه میتوانـــــــی روز محشر اعمالت را انكار كنی و نه توان و طاقتی داری كه خود را از دست نگهبانان جهنـــــم نجات دهـــی…
پس همینجا بایست!
دمــــی بیاندیش… با خودت… !
كمی حساب و كتاب كن!
آیا این لباس و دوخت و زِه و جالارهای رنگ و وارنگ ارزش این را دارند كه عمـــری در آخــرت به ندامت و عذاب بگذرانــــی! ؟
خــواهرم من نمیگویم نپوش!!
فقط به انـــدازه بپوش… .!
و بدان هر جــا كه وارد شوی اگر اخلاقت را قبل از ظاهرت زینت داده باشــی نیز به تو احترام خواهند گذاشت!!
بدون این لباسهای پر زرق و برق نیز تورا به عروسی ها و خانه هایشان راه خواهند داد….!
هیچ كس از تو آمار لباسهایت را نخواهد پرسید!
پس خـــــواهر من؛ به كجـــــــــــــــــا چنین شتابـــــــان؟!
همین حالا كوله بارت را باز كن ،كوله بار اعمالت را!
و با صداقت تمام به تك تك اعمالت بیندیش!
و ببین در این كوله بار جز لباس و انواع دوخت های گرانقیمت و مجلل و… ..
دیگر چه داری?? ،
اگر آن را تهــــــــی از اعمال نیكــــی دیدی كه بتوانــــی روز محشر به آنها تكیه كنی… .
پسسس….
بهـــــوش باش!! و آن را زنگ خطــــری بزرگ بر خود بدان!
خــــــواهرم؛

مكن فكر آرایش و رنگ را
بكن فكــر آن منــــزل تنـــــگ را
خـــــواهر عزیزم؛ نگذار تفكر به انواع مد و لباسهای رنگارنگ تو را از فكــــر راه رستگاریت باز دارد!!
خواهر من؛ به فكر افزودن آمار لباسهای گرانقیمت و مجللت نباش!
به افزودن اعمال نیكی تلاش كن ك هنگامی كه سایه ی فرشته ی مرگ را بالای سرت دیدی ،از ترس و هیبت آن و سختی سكرات موت به خود نپیچــــــی!
مرچی هسته بفكر دوچ و جالار و پلیــــوار…
بله غافله چه تهـــارین قبـــرانی مــــور و هم مــــــــار….
نبنت پر تو ای دوزخﺀ سترو پاســــبان…
ببه هوشیـــار ای من هـــی مات و گـــهار !
خواهرم؛ اخلاقت را زینت ده كه سعادت در این است!
لباس و دوخت گرانقیمت تورا زینت و كمال نمیبخشد!!
جز این كه بر حسرت و ندامتت بیافزاید!!
این لباسهای فاخـــر را حسرتـــی بر تن خود بدان كه صحـــــــرای محشـــــر گریبانت را خواهند گرفت اگر اسراف كرده باشــــی
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
شعرو قصه های اسلامی
@Gesehayeslami
166 viewsالله برایم کافی است, 03:41
باز کردن / نظر دهید