Get Mystery Box with random crypto!

لیبرالیسم همان عقل عقلایی است ‌ مصاحبۀ شمارۀ ۳۴ مهرنامه با د | موسی غنی‌نژاد

لیبرالیسم همان عقل عقلایی است



مصاحبۀ شمارۀ ۳۴ مهرنامه با دکتر غنی نژاد و دکتر طباطبایی







· آیا می‌توان شکاف واقعی در تاریخ معاصر ایران را شکاف آزادی و استبداد دانست؟ به عبارت دیگر این دوگانه استبداد و آزادی تا چه اندازه واقعیت تاریخ معاصر ایران را توضیح می‌دهد؟



سید جواد طباطبایی: به هر حال دست کم از عصر ناصری توجه مفهومی به استبداد در تمایز آن با آزادی پیدا شده بود. بدیهی است که ایرانیان خودکامگی را به تجربه می‌شناختند اما توجه به مفهوم خودکامگی امری دیگر بود. در همین دوره اصطلاح سلطنت «مستقل» به عنوان معادلی بر آنچه از آن پس «حکومت مطلقه» خوانده شد و از طریق ترجمه از زبان‌های اروپایی به فارسی وارد شد، رواج پیدا کرد. این سلطنت مستقل از آن پس به عنوان نقیض «مشروطیت» به کار رفت که منظور از آن سلطنت ـ و یا هر حکومت ـ مشروط و محدود به نظام قانون‌ها بود. در عصر ناصری روشنفکران ایرانی با خواندن برخی متن‌هایی که از زبان‌های اروپایی ترجمه می‌شد و در مواردی مسافرت به اروپا به اهمیت نظام قانون‌ها پی بردند و کوشش کردند با نوشتن رساله‌هایی نظر ایرانیان را به اهمیت این نظام جلب کنند که می‌دانید مهم‌ترین نمونه آن رساله یک کلمه میرزا یوسف خان مستشارالدوله است. به نظرم اشکالی ندارد که بگوئیم می‌توان با دوگانه استبداد و آزادی به نوعی تاریخ معاصر ایران را توضیح داد.



· کسانی که در جبهه آزادی‍خواهی بودند، اعم از روشنفکران و گروه‌های سیاسی، تا چه اندازه به لوازم و مبانی آزادی آگاهی و باور داشتند؟ به عبارت بهتر دانش آزادی‌خواهان دوره مشروطه از آزادی تا چه اندازه عمیق بود؟



سید جواد طباطبایی: بدیهی است که این نخستین آشنایی با اندیشه آزادی بسیار ناقص و ابتدایی بود اما این موضوع اهمیتی ندارد. در ایران ـ که کشور واردات است ـ این تصور وجود دارد که همه چیز یا باید کامل باشد یا به درد نمی‌خورد. آزادی ـ اگرچه مهم‌ترین مفهوم حیات انسانی، یعنی اساسی‌ترین خواست بشر است ـ اما در تاریخ بسیار دیر به عنوان یک مفهوم اساسی ظاهر شده و در آغاز تلقی از آزادی در همه جا ناقص بود و به تدریج بسط پیدا کرده است. در‌‌ همان حد که کسانی مانند مستشارالدوله می‌فهمیدند برای ایران بسیار زیاد بود و هنوز هم ـ به توضیحی که من از این رساله داده‌ام و چندان موافقتی با قرائت روشنفکری ایران ندارد ـ برخی اشاره‌های دریافت‌های میرزا یوسف خان برای ایران اساسی است.



اگر منظور از آزادی در معنای لیبرالی آن باشد، این نکته دارای اهمیت است که اندیشه لیبرالی آزادی تاریخی دارد و از جایی شروع شده و بسطی پیدا کرده است. نباید گمان کرد که ملکم خان‌ها و مستشارالدوله‌ها می‌توانستند همه ظرایف چنان فکر پیچیده‌ای را دریابند. ایراد به آن‌ها وارد نیست، بلکه به ما وارد است که حتی به اندازه میرزا یوسف خان درنمی‌یابیم. تردیدی نیست که آنان در معنای جدید کلمه لیبرال نبودند ـ که نمی‌باید می‌بودند ـ اما آنان به نوعی به اساس اندیشه لیبرالی پی‌برده بودند. اندیشه آزادی و حکومت قانون را همین نویسندگان که برخی از آنان کارگزاران حکومتی نیز بودند به ایران آوردند. به عنوان نقطه آغاز این نخستین آشنایی ایرانیان که تا آن زمان اراده شاه را قانون و فوق هر قانونی می‌دانستند بسیار اهمیت داشت.



· اما در کنار اندیشه آزادی‌خواهانه، اندیشه‌های عدالت‌طلبانه نیز مخصوصا پس از دوره مشروطه توسط روشنفکران پیگیری می‌شود. درباره اندیشه عدالت چه می‌توان گفت؟



سید جواد طباطبایی: این مفاهیم را از سر بازیچه نمی‌توان به کار برد. عدالت در تداول جدید‌‌ همان نیست که در رساله‌های عصر مشروطیت آمده. آن تداول عدالت با مفهوم کهن عدالت نیز یکی نیست. در دهه‌های پیش از مشروطیت مضمون مفهوم عدالت دگرگون شد و این مضمون جدید حقوقی بود و نه اجتماعی. در دهه‌های اخیر با رواجی که فکر سوسیالیستی پیدا کرده ـ بویژه با تفسیر شرقی آنکه فروع اندیشه برده‌داری است چنان که هگل هم گفته بود که «سوسیالیسم برازنده مردمان شرقی است». این گفته‌ای که می‌تواند آب به آسیاب ادوارد سعیدهای وطنی بریزد ـ عدالت را در معنای اجتماعی آن می‌فهمیم، یعنی نوعی تقسیم ثروت یا به تعبیری شاپینگ سوسیالیستی! اما عدالت از ارسطو تا کنون در نزد همه نویسندگان مهم به معنای اجرای قانون برای بازگرداندن حق هر کسی به او بوده است. در مشروطیت عدالت ـ چنان که از مفهوم عدالت‌خانه برمی‌اید ـ ربطی به حکومت قانون و نظام قانون‌ها داشته است. سوسیالیست‌های ایرانی ـ تحت تاثیر تاریخ نویسان شوروی سابق ـ این مفهوم را از اصل آن منحرف کرده‌اند. دلیل آن هم روشن است. چپ ایرانی و روشنفکران آن شرقی‌اند و بسیاری از مفاهیم دنیای جدید را از پشت شیشه کبود مفاهیم اخلاقی شرقی می‌فهمند.