شـــــــ؏ـر باید یلدا را بخوابانم که بد تب دارد لبوهای رو | ❦قــقــטּפּ๛❦
شـــــــ؏ـر
باید یلدا را بخوابانم که بد تب دارد لبوهای روی گونه هایش آتش به جان کرسی می زنند باید قصه ی هزارو یک شب را برای پسته ها بخوانم تا دهانشان بسته بماند اما این تخمه ها را چه کنم که همیشه ی خدا حرف مفت می زنند اینبار پشت سر سماورپچ پچ میکنند میگویند سماور عاشق انار بوده طفلک سماور وقتی شنید خون انار روی انگشتان شب مانده خونش به جوش آمد این وسط هندوانه فاتحانه اوضاع را زیر نظر داردبااینکه همه می دانند تو زرد از آب در می آید باید یلدارا بخوابانم تا سفره های خالی آبرویش را به باد نداده اند
