شـــــــ؏ـر
بگو از این شبای بی ستاره
تو قحطی پرنده ها و پرواز
فاصله ها نقابو داغو شیون
از انتشار این ترانه بی ساز
از اون کسایی که دیگه آرزو
تا به ابد براشون آرزو شد
جدایی اضطراب دل بریدن
وارثِ دارایی گفتگو شد
یکی برای کشف طعمِ بوسه
آرزوهاشو روی میز میچینه
یه دل نه صد دل عاشق ولی اون
تو خواب همش جدایی رو میبینه
تو کوچه باغ پر هیاهو ی عشق
شاپرکی تو پیله پوسیده بود
تو امتحان زندگی روزگار
نسخه مونو نخونده پیچیده بود
تو خلوت من و تو و ستاره
شهاب بی نشونی جا نمیشه
برای خوندن سرود خورشید
حنجره ی جدا. جدا نمیشه
فردای ما قصه مبهمی نیست
یه عالمه سیاهی بزرگه
رسیده اون روزی که توی آینه
نمیدونیم کدوم طرف یه گرگه
یه آدرس پستیی اشتباهم
محو شده ماهِ توی آسمونم
تکلیف زندگی رو جا گذاشتم
رسیده کارد به مغزِ استخونم
ما دوتایی مسافرِ یه راهیم
که بینمون کوه و حصار و سنگه
جنس دلت از چیه که نگفتی
حتی یه بار دلم واسه تو تنگه
گذر کن از کوچه دلواپسی
دنیا اینه جنگ و جدال و گریز
باید دوباره خنده رو بغل کرد
باید گذشت از این غروب پاییز
#بهمن_لاری_پور
#فاطمه_منصوری_ققنوس
❦قــقــטּפּ๛❦
