شـــــــ؏ـر
توی شهر ما یک عمره دلی شیدانشده
توو کلاسِ عاشقی هیچ عشقی پیدا نشده
توی جعبه های صد رنگ مداد رنگیا
واسه نقاشیی دنیا رنگ نمونده جز سیا
خورشید این روزا برامون روشنایی نداره
کسی طعمو بویی از هیچ آشنایی نداره
خیلی وقته فصلامون زمستونو پاییزه
از تو بغضامون یا بارون یا تگرگ
می ریزه
به گلوی آرزو طناب دار افتاده
خنده مونده زیر دلشوره هامون جون داده
آسمونمون زمین خورده شکسته بی صدا
زندگی وبالِ گردن شده واسه لحظه ها
زندگیمون وبال گردن واسه لحظه ها
شهر ما یه نقطه کوره گم شده تو نقشه ها
خودشو به خواب زده یا مارو گُم کرده خدا
همه اسپند رو آتیش با یه درد مشترک
ظرف سفالیی عمرمون عجب خورده ترک
ما به چشمش نمیایم دنیا واسه ما تنی نیست
حال ما یه حالیه که هیچ جوری گفتنی نیست
مرد بازی دیگه نیستیم تمومش کن دنیا
صبر ایوب داریم اما کم آوردیم به خدا
#فاطمه_منصوری_ققنوس
❦قــقــטּפּ๛❦
