#حکایت_حاکم_گستاخ آورده اند که پدری از رفتار بد پسرش رنجور شد | دکتر الهی قمشه ای
#حکایت_حاکم_گستاخ
آورده اند که پدری از رفتار بد پسرش رنجور شد و او را بسیار ملامت کرد، و به او گفت: بی سبب عمرم را به پای تربیت تو هدر کردم... افسوس که امیدی به آدم شدن تو نیست... پسر رنجید و پدر را ترک کرد، و در پی مال و منال و سلطنت چند سالی کوشید و رنج کشید... عاقبت پسر حاکم شهر شد... روزی ، پدر را نزد خود طلبید ، تا جاه و جلال و بزرگی خویش را به رخ او بکشد... هنگامی که پدر به کاخ سلطنت پسر وارد شد، پسر از سر غرور رو به پدر کرد و گفت: اینک جایگاه مرا ببین، آیا به یاد داری روزی به من گفتی: که هرگز آدم نمی شوم !؟ حال من حاکم شهر هستم... پدر بی تفاوت روی برگرداند و گفت: من نگفتم که تو حاکم نشوی من بگفتم که تو آدم نشوی
آری دوست من حاکم هم که باشی، اگر احترام بزرگانت را نگیری، آدم نیستی ...!