Get Mystery Box with random crypto!

دکتر الهی قمشه ای

لوگوی کانال تلگرام ghomsheei — دکتر الهی قمشه ای د
لوگوی کانال تلگرام ghomsheei — دکتر الهی قمشه ای
آدرس کانال: @ghomsheei
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 44.05K
توضیحات از کانال

تعرفه تبلیغات در 3کانال اخلاقی
https://t.me/ vSCfiUmc8TdhMTY8
دوستانی هم که جهت ساخت بنر یا افزایش ممبر یا برا ایجاد موضوع کانال نیاز به مشاوره دارن به ایدی زیر پیام دهند👇
@shayan01211

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 83

2022-09-06 14:03:52
ذهن با افکار بازی میکنه و هر روز "من" قدیمی را خراب میکنه و یک "من" تازه برامون شکل میده که اگر میتوانستیم کلکسیون "من" هایی که تا کنون برایمون ساخته را یکجا ببینیم متوجه بازی خنده دار ولی ساحرانه ذهن و سادگی خودمون میشدیم.

#راهب_امیری

@ghomsheei.
1.5K viewsedited  11:03
باز کردن / نظر دهید
2022-09-06 14:03:52
هر طرفی که بنگری
ملک وی است و کوی او...

#الهی_قمشه_ای

@ghomsheei.
1.5K viewsedited  11:03
باز کردن / نظر دهید
2022-09-05 20:18:04 یک دقیقه مطالعه

می گویند: روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.
شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟

مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی!

مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.

ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.

– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
– پس خودت برو و شراب خریداری کن.

- در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.

تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.

آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.

در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: "ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است."

آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد!

مرد ادامه داد: "این منافق که ادعای زُهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!"

سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.

زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.

در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: "ای مردم بی حیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟ این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند "

رقیب مولوی فریاد زد: "این سرکه نیست بلکه شراب است"

شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.

آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن می نازی جز یک سراب نیست، تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل می رساندند.

این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ.

@ghomsheei.
1.7K views17:18
باز کردن / نظر دهید
2022-09-05 15:28:27
عجب دنیایی ....
امروز از محبت هیچ خاری گل نشد همانطور که دوری
هم دوستی نیاورد.بار کج هم عجب به منزل رسید .....
ماه هم چه خوب پشت ابر ماند ، انگار دوره ضرب المثل ها ...‌‌
به پایان رسیده عجب عجیب شده ای دنیا ...

نمک زندگی دیگران باش...
اما نمک پاش زخم هایشان،
هرگز...
عجیب است! که برخی از ما هنوز ....
همدلی کردن را نیاموختیم....
شایدایـراد درگفتارمان باشد .....

دکتر الهی قمشه ای

@ghomsheei.
2.5K viewsedited  12:28
باز کردن / نظر دهید
2022-09-05 15:27:36 انسانهای نالایق

جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند، حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟

اصحاب: بلی یا رسول الله!
فرمود:

1- کسل ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید.

2-دزدترین انسان کسی است که از نمازش می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود.

3-بخیل ترین آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند.

4- ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد.

5-و عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد.

داستان های بحارالانوار جلد 9

@ghomsheei.
2.3K views12:27
باز کردن / نظر دهید
2022-09-04 20:11:02 داستان کوتاه

"شاه بخشید، وزیر نبخشید"

شاه‌عباس دوم، پسر بزرگش"شاه سلیمان" بر تخت سلطنت نشست...

وی وزیر مقتدر و کاردانی به نام شیخ‌علی‌خان زنگنه داشت که فرمانروای حقیقی ایران به شمار می‌رفت و چون شاه صفوی خوش‌گذران بود، همه‌ی امور مملکتی را او اداره می‌کرد...

شیخ‌علی‌خان شب‌ها با لباس مبدل به محلات و  اماکن عمومی شهر می‌رفت تا از اوضاع مملکت با خبر شود.

بناها و کاروان‌سراهای متعددی به فرمان او در گوشه و کنار ایران ساخته شده است که امروز به غلط "شاه عباسی" نامیده می‌شوند.

شیخ‌علی‌خان با وجود قهر شاه سلیمان شخصیت خود را حفظ می‌کرد و تسلیم هوس‌بازی‌های او نمی‌شد.

یکی از عادات شاه سلیمان این بود که در مجالس عیش و طرب شبانه، هنگامی که سرش از باده‌ی ناب گرم می‌شد، دیگ کرم و بخشش او به جوش می‌آمد و برای رقاصه‌ها و مغنیان مجلس مبالغ هنگفتی حواله صادر می‌کرد که صبح بروند و از شیخ‌علی‌خان بگیرند.

هنگامی که فردا، حواله‌های صادر شده را نزد شیخ‌علی‌خان می‌بردند، او همه را به بهانه‌ی آن که چنین اعتباری در خزانه موجود نیست، بی‌پاسخ می‌گذاشت.

*از آن تاریخ است که عبارت" شاه می‌بخشد، شیخ‌علی‌خان نمی‌بخشد" در میان مردم اصطلاح شده است.*

@ghomsheei   
2.0K views17:11
باز کردن / نظر دهید
2022-09-04 12:55:01
شادی بدون خدا محال است...


@ghomsheei.
1.7K viewsedited  09:55
باز کردن / نظر دهید
2022-09-03 19:25:49
ایگو را باید گرسنه نگه داشت،
تا خود را نشان دهد
...

در برخی اوقات، مشاهده ایگوها، مثل قبل راحت نیست و نمیتوانیم مثل سابق، ایگوها را ببینیم و از بین ببریم.

ولی وقتی جلوی آبشخورهایی که ایگو را تغذیه می کنند، بگیریم، دیر یا زود ایگو خود را نشان خواهد داد تا بتواند تغذیه کند.

ایگو برای زنده ماندن، به انرژی یا غذا احتیاج دارد و بهترین موقع برای به دام انداختن ایگو، زمانی است که گرسنه است.

اگر جزو افرادی هستید که ادعا میکنند ایگوها را نمی بینید، این بدان خاطر است که به آنها غذا و انرژی مورد نظرشان را به راحتی میرسانید.

@ghomsheei.
2.5K viewsedited  16:25
باز کردن / نظر دهید
2022-09-03 16:24:36
#سخنرانی #دکتر_الهی_قمشه_ای
در برابر حق سرتو پایین بنداز...

@ghomsheei.
2.7K viewsedited  13:24
باز کردن / نظر دهید
2022-09-02 19:49:47 " در چهار سوق معرفت "

رباعیات عطار هریک چهار پاره عیّاره ای است که در چهار سوق معرفت درس حکمت الهی می‌دهد.
گاه نفس ناطقه انسانی را که نفخه الهی و گوهری از دریای امر پروردگار است مورد خطاب قرار می دهد که:
ای مرغ عجب ستارگان چینهٔ توست
در روز الست عهد دیرینهٔ توست
گر جام جهان نمای می‌جویی تو
در صندوقی نهاده در سینهٔ توست

یعنی: ای پرنده آسمانی، گلشن نیلوفری و ماه و خورشید و ستارگان را برای تو آفریده اند و جملۀ آفرینش در حکم دانۀ توست و پروردگار جهان در روز الست با تو پیمان محبت بسته و تو را در بزم حضور، شراب بندگی، که سلطنت دو عالم در اوست، نوشانیده و دلت را جام جهان نما و آیینۀ سکندر ساخته،
تا عکس سیمرغ نهان را در آن بنگری،
و گاه از حقیقت ایمان، که بندگی خداست، سخن می گوید و خودپرستان را به هر کیش و مذهب از گوهر ایمان محروم می بیند:

یک عاشق پاک و یک دل زنده کجاست
یک سوخته جان دل پراکنده کجاست
چون بندۀ اندیشۀ خویشند همه
در روی زمین خدای را بنده کجاست

برگرفته از پیشگفتار کتاب " گزیده منطق الطیر "
به قلم حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات علمی و‌ فرهنگی

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای

@ghomsheei.
4.2K views16:49
باز کردن / نظر دهید