2021-04-25 11:55:07
داستانی که مولوی میگوید ؛
پیرزنی دو کوزهٔ آب داشت که آنها را آویزان بر یک تیرک چوبی بر دوش خود حمل می کرد ،
یکی از کوزه ها ترك داشت و مقدارى از آب آن به زمين مى ريخت ، درصورتیکه دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن
به طور کامل به مقصد می رسید ،،،
به مدت طولانی هر روز این اتفاق تکرار میشد و زن همیشه یک کوزه و نیم آب به خانه می برد ،
ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت ، بسیار شرمگین بود که فقط می توانست نیمی از وظیفه اش را انجام دهد ،،،
پس از دوسال ، سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد و با پیرزن سخن گفت ،
پیرزن لبخندی زد و گفت :
"هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده در سمت تو روییده اند
و نه در سمت کوزهٔ سالم ؟"
اگر تو اینگونه نبودی این زیبايی ها طروات بخش خانهٔ من نبود ،
طی این دو سال این گلها را می چیدم و با آنها خانه ام را تزیین میکردم ،،،
هر یک از ما شکستگی خاص خود را داریم ولی همین خصوصیات است که زندگی ما را در کنار هم لذت بخش و
دلپذیر میکند ،
باید در هر کسی خوبی هایش
را جستجو کنیم و بیاموزیم
پس به دنبال شکستگی ها نباشیم که همه به گونه ای شکستگی داریم ،
فقط نوع آن متفاوت است ...
تقدیم به شما خوبان
#در_خانه_بمانیم
─━━━━⊱ ⊰━━━━─
𝐉𝐨𝐢𝐧 : @ghourtaniha
109 views08:55