می گفت برو خبر مرگتو بیارن راحت شم ولی میدونستم بدون من یک روز | GAME
می گفت برو خبر مرگتو بیارن راحت شم ولی میدونستم بدون من یک روزم نمیتونه زندگی کنه ، می گفت به درک نخور بهتر ولی میدونستم قابلمه رو میزاره رو گاز تا وقتی گشنم شد برم بخورم ، می گفت برو مریض شو بمیر از درد دکتر نمیبرمت ولی میدونستم اگه فقط یه خار تو دستم بره اون بیشتر از من درد میکشه ، می گفت بچه های مردمو ببین یاد بگیر ولی میدونستم هیچوقت نمیتونست منو با بچه مردم عوض کنه اون مادرمه ، دعوامون میشه و یه وقتایی از ته دلم میخوام بمیرم و دیگه نبینیم همو ولی فقط اونه که از بچگی هوامو داشت و از همه چیزش میزاشت تا فقط من راحت زندگی کنم ، هیچوقت بهم نگفت دوست دارم ولی بارها نشونم داد ، هیچوقت نگفتم دوستش دارم ولی بخاطر سختی هایی که برام کشید دارم روزامو میگذرونم تا نا امیدش نکنم و یروز بگم چقدر دوستش داشتم.
