Get Mystery Box with random crypto!

گل های معرفت

لوگوی کانال تلگرام golhaymarefat — گل های معرفت گ
لوگوی کانال تلگرام golhaymarefat — گل های معرفت
آدرس کانال: @golhaymarefat
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 2.07K
توضیحات از کانال

برترین و نافع ترین دانش خودشناسی است.
ارتباط با ادمین:
@hossein246

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-09-01 16:50:52 روباه و عدم قطعیت

خسته بودم، بریده بودم، سرخورده بودم. تاریک بودم. آرامم نبود. احساس یأس و عدم قطعیت امانم را بریده بود.
چیزی می خواستم از جنس آب که آرامم کند، و از جنس آفتاب، که روشنم کند، که بیدارم کند. شادم کند، آبادم کند. تردیدها را بزداید. ولی نمی دانستم چگونه؟
صبح عَلَی الطلوع از شهر بیرون زدم، هوای شهر خفه ام می کرد، نفسم بالا نمی آمد. مثل روباهی بودم که دود در لانه اش کرده باشند. داشتم از دود و بودِ خودم می گریختم. می رفتم که حسابم را با خودم صاف کنم.
آن قدر راه رفتم که از آبادی دور شدم و خودم را در پای کوهی یافتم. بالا رفتم و بالاتر. اما خیلی زود به هنّ و هن افتادم. نشستم و به چشم انداز روبه رو نگاه کردم. چشمم به سواد شهر افتاد و بار دیگر یأس فلسفی کذایی آزرده خاطرم کرد. روی برگرداندم و به صعودم ادامه دادم. هرچه بالاتر می رفتم خشم و بیزاری بیشتری را حس می کردم. نزدیک قله ایستادم و به انبوه سنگ های بر هم انباشته چشم دوختم. سنگی را از جای خود کَندم و به پایین غلتاندم. یکی دیگر، و یکی دیگر؛ سنگ ها را در پی هم می غلتاندم و می غلتاندم. کوه به صدا درآمده بود. قطره های عرق از سر و رویم فرو می چکید. قد راست کردم و کمی آن سوتر روی تخته سنگی دراز کشیدم.


لحظاتی گذشت. حالا کوه آرام بود. نسیم خنکی می وزید و تن خسته ام را نوازش می کرد.
نشستم و در کمال تعجب روباهی را دیدم که در فاصله ی کمی از من در حال بازی کردن با یک موش صحرایی بود. موش گوش های بزرگ و دم درازی داشت. روباه یک آن از بازی دست کشید و سر به سوی من چرخاند و با من چشم در چشم شد. پرتو آرام بخشی در چشمانش تلألو می کرد‌. خیلی افسونگر بود. حالا من هم مثل همان موش صحرایی افسون چشم های روباه شده بودم. چشمانی زیبا و عاری از هرگونه ترس و تردیدی.
روباه اما بیشتر از آن نگاهم نکرد و بی اعتنا به عدم قطعیت مشغول بازی کردن با طمعه اش شد‌.
برخاستم و از کوه سرازیر شدم. آرام و سبک شده بودم. گویی بار سنگینی از دوشم فرو افتاده بود.

حسین مختاری
@golhaymarefat
221 viewsedited  13:50
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 10:46:13 دعا به جان گُل ها و گنجشک ها


رنج های هستی شناختی و لذت های زیبایی شناختی توأمان دو عامل مهمی در پرورش روح و روان آدمی هستند. و قابلیت آن را دارند که منبع الهام گردند؛ و هنر زیستن را غنای بیشتری بخشند.
رنج های هستی شناختی آدمی را به تأمل بیش از پیش در باب زندگی و مرگ، موقعیت های مرزی، و وضعیت های غامض انسانی وا می دارند.
لذت های روحی و زیبایی شناختی اما راه را بسوی خلاقیت و عشق و احسان و ابتهاج باز می کنند و بساط قمار می گسترند- قمار عاشقانه.
می توان گفت رنج و لذت دو لنگه ی یک درند که به روی کاروانسرای حیات باز می شوند، یکی بدون دیگری به کار نمی آید. گاه چون دو دلداده شانه به شانه ی هم می سایند و دست در کمر هم می اندازند و گاه برای تسهیل عبور قافله ی حیات کنار می روند و راه می نُمایند.
یکی چشم ما را به روی فقدان ها و وجوه تراژیک زندگی می گشاید و دیگری شمعی برمی افروزد و اجاقی روشن می کند و کنار آتش زن جوانی را در حال پختن غذا می نشاند. زن زیر لب زمزمه می کند. آواز خوشی دارد. در صدای زنانه اش حزن غریبی موج می زند. او عاشق است و غریب؛ خاطرات زیبا و شیرین دوران کودکی اش از برابر چشمان سیاهش عبور می کنند: دخترک شیرین زبان در میان درختانِ سر به آسمان سوده بدنبال شاپرکی به این سو و آن سو می دود و ریزریز می خندد.
او کنار اجاق نشسته است و در ترانه ای که به یاد یار و دیار زمزمه می کند صدای مادرش را می شنود: "ریحانه، ریحانه هوا سرده، بیا برای گل ها و گنجشک ها دعا کنیم!"
اکنون غذا با چاشنی عشق و ترانه و حُزن پخته و آماده شده است. زن جوان سفره را در ایوانِ رو به باغ پُرگل پهن می کند و ابتدا برای گنجشک ها غذا می کشد.

حسین مختاری
@golhaymarefat
329 views07:46
باز کردن / نظر دهید
2022-08-27 14:53:21 پنجره ها از صبح
در سایه- روشن های آبی
نفس می کشیدند
و به آواز پرندگان
پاسخ می گفتند

من
راز زیبای آغاز را
در انحنای دستانش
جستجو کردم
و او معجزه ی عشق را
-دانه دانه-
در آیه های باران
تفسیر کرد

من به پایانِ ریشه آمدم
او به آغاز رُستن رسید

حسین مختاری
490 viewsedited  11:53
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 18:56:36 "کسی عزم انطاکیه* کرده است و[لی] سوی قیصریّه* می‌رود. امید دارد که به انطاکیه رسد و سعی را تَرک نمی‌کند، معهذا ممکن نیست که از این راه به انطاکیه رسد. الّا آنکه(مگر آنکه) به راه انطاکیه می‌رود، اگرچه لَنگ است و ضعیف است، اما هم برسد چون مُنتهای راه این است.
چون کارِ دنیا بی رنج میسّر نمی‌شود و کارِ آخرت همچنین، باری این رنج را سوی آخرت صرف کن تا ضایع نباشد."

(فیه ما فیه، فصل۲۵)


تاکید مولانا در اينجا "در مسیرِ درست بودن و رنج بی حاصل نبردن" است. مضمون این تکّه از "فیه ما فیه" در چند جای مثنوی معنوی نیز با ایماژهای متفاوت تکرار شده است. برای نمونه:

در زمینِ مردمان خانه مکن
کارِ خود کن، کارِ بیگانه مکن

کیست بیگانه؟ تنِ خاکیّ تو
کز برای اوست غمناکیّ تو

(دفتر دوم مثنوی، چاپ استاد موحد، ص۲۷۸)

مرغ بر بالا و زیر آن سایه‌اش
می‌دوَد بر خاک، پرّان مرغ‌وَش

ابلهی صیّادِ آن سایه شود
می‌دَود چندان که بی‌مایه شود

تیر اندازد به سوی سایه او
تَرکش اش خالی شود از جست و جو

ترکشِ عمرش تهی شد، عمر رفت
از دویدن در شکارِ سایه تَفت

(همان، دفتر اول، ص۲۹)

---‐----------------------------------
** اکنون انطاکیه و قیصریه از شهرهای ترکیه هستند.

@golhaymarefat
1.8K viewsedited  15:56
باز کردن / نظر دهید
2022-08-20 09:09:27
«ادعا می‌کنم که انسانی کاملاً معمولی هستم و توانایی‌هایم از یک فرد معمولی نیز کم‌تر است. به هیچ وجه نمی‌توانم مدعی شوم که برای رسیدن به این درجه از خویشتنداری و چنین روح عاری از خشونتی دارای ویژگی خاصی بوده‌ام. تمام آنچه که مرا قادر به رسیدن به این مراحل کرده، جستجویی خستگی‌ناپذیر بوده است. کوچک‌ترین شکی ندارم که هر مرد و زنی می‌تواند به جایی که من رسیده‌ام دست یابد، به شرطی که همان تلاش‌ها را به کار بندد و همان امید و ایمان را در خود بپروراند.»
(گاندی)
@golhaymarefat
2.0K viewsedited  06:09
باز کردن / نظر دهید
2022-08-18 17:19:55 بحث درباره ی تعداد قابل توجهی از آیات قرآن معرکه ی آراء مفسران اسلامی و جولانگاه تأویل گرایانی است چون محیی الدین ابن عربی و اصحاب باطن گرای او که بیشترین همت خود را صرف هرمنوتیک عرفانی قرآن کرده اند. غالب این برداشت های نوگرایانه(و بعضاً شاذ) فراتر از فهم عموم مردم و حتی اهل تفسیر و تأویل بوده است.
بنظر می رسد که تأویل های ساختارشکنانه ی ابن عربی از قرآن از یک سو مبتنی بر کشف و شهود عرفانیِ خاص اوست، و از سوی دیگر مبتکی بر فقه اللّغه(ریشه شناسی کلمات) می باشد‌.
فارغ از اینکه روش یادشده چقدر در فهم آیات یاری کننده است و چه اندازه وافی به مقصود، مجال و چشم انداز گسترده ای را در تاریخ معرفت دینی و عرفانی در برابر ما گشوده است.
برای نمونه این دو آیه از سوره هُمَزه را در نظر آورید که چه مایه می توانسته معانی دل پرور و مضامین زیبا در اختیار عارفان و شاعران و شیفتگان معرفت قرار دهد:

نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ
الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ
(آتش فروزان الهی، همان که بر دل ها راه یابد[ و از افق جان ها طلوع کند].

حسین مختاری
@golhaymarefat
860 views14:19
باز کردن / نظر دهید
2022-08-15 08:53:40 صبحِ مهربانی بود
نسیمِ روح می وزید
از درخت بالا رفتیم
سیب خوردیم
ستاره چیدیم

در جشن شکوفه ها
آواز خواندیم
و بر احساس گل ها
دست کشیدیم

نیمروز
از کوه ها گذشتیم
با رودها دویدیم
در مسیر چشمه
بر ماسه سنگ ها
بوسه زدیم
و به یاد یار
دریا را کنار گرفتیم


هنگام غروب
چون کبوتران سرمست
شاخه ی زیتون به دست
در جستجوی رازِ روشنِ صبح
از زمین جدا شدیم

حسین مختاری
@golhaymarefat
1.0K views05:53
باز کردن / نظر دهید
2022-08-10 14:19:06 باز شوق یوسفم دامن گرفت
پیر ما را بوی پیراهن گرفت...
ای دریغا..... ای دریغا....

شهرام ناظری
@golhaymarefat
1.2K views11:19
باز کردن / نظر دهید
2022-08-10 14:17:18 باز شوق یوسفم دامن گرفت

شعر: هوشنگ ابتهاج
دکلمه: امید طبیب‌زاده
کمانچه: آریا طبیب زاده
1.0K viewsedited  11:17
باز کردن / نظر دهید
2022-08-10 11:49:56 در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند...

(سایه- شجریان)
1.0K views08:49
باز کردن / نظر دهید