Get Mystery Box with random crypto!

هر_روز_با_شاهنامه۱۷۳۳ داستان هفتخوان اسفندیار بخش۵ همی گفت ک | دوست داران گلشهر

هر_روز_با_شاهنامه۱۷۳۳
داستان هفتخوان اسفندیار
بخش۵

همی گفت کین اژدها را که کشت
مگر آنک بودش جهاندار پشت

سپاهش همه خواندند آفرین
همه پیش دادار سر بر زمین

نهادند و گفتند با کردگار
تویی پاک و بی‌عیب و پروردگار

ازان کار پر درد شد گرگسار
کجا زنده شد مرده اسفندیار

سراپرده زد بر لب آب شاه
همه خیمه‌ها گردش اندر سپاه

می و رود بر خوان و میخواره خواست
به یاد جهاندار بر پای خاست

بفرمود تا داغ دل گرگسار
بیامد نوان پیش اسفندیار

می خسروانی سه جامش بداد
بخندید و زان اژدها کرد یاد

بدو گفت کای بد تن بی‌بها
ببین این دماهنج نر اژدها

ازین پس به منزل چه پیش آیدم
کجا رنج و تیمار بیش آیدم

توضیح:
اسفندیار گفت این اژدهارا کسی کشت که خدای جهاندار پشتیبان اوبود.همه ی سپاه به اوآفرین گفتندوپیش خدا سربرزمین نهادند وگفتند:خدایا تو پروردگار  پاک وبی عیب هستی.گرگسار از پیروزی اسفندیار براژدها بسیار ناراحت شد.پس اسفندیار سراپرده را برلب آب زد وهمه سپاهیان گردش خیمه زدند وخوان گستردند وبه یاد خداوند جااندار می نوشیدند ورود نواختند.پس فرمود تا گرگساررا آوردند وسه جام می به اوداد وخندیدواز اژدها یاد کردو گفت ای بدتن بی بها،این اژدهارا ببین که چگونه نابودش کردم،حال بگو درخوان بعدی چه پیشم می آید؟
دوست داران گلشهر
@golshahriha