↬ @goShaysh ↫ ═══✙ ✙═══ #پندانه بهترین کاسب قرن مرد با خدایی در بازار تهران چلوکبابی داشت و بهدلیل رفتار خوبش با مشتریانش به بهترین کاسب معروف شده بود. روزی چند نفر جلوی مرد را گرفتند و به او گفتند: پول دخل امروزت را رد کن بیاد. مرد گفت: محال است بدهم. گفتند: میکشیمت. گفت: بکشید! گفتوگو ادامه پیدا کرد و مرشد گفت: به یک شرط پول دخل امروز را به شما میدهم. آنها گفتند: چه شرطی؟ گفت: به شرطی که بیایید به منزل من و یک چایی باهم بخوریم. آنها قبول کردند و رفتند و چای خوردند و مرشد پولها را به آنان داد. از مرد پرسیدند: چرا همان اول در کوچه پول را ندادی؟ مرد گفت: آن موقع اگر پول را میدادم آن پول دزدی میشد. ولی الان شما مهمان من هستید و من دوست دارم به مهمانم هدیه بدهم. سالها گذشت و آن سه نفر از معتمدین بازار شدند. ↬ @goshaysh ↫ 1.2K views14:10