Get Mystery Box with random crypto!

- من و شوهرم لباس پوشیده بودیم و آماده بودیم که برای شام ​​و س | گاثیک

- من و شوهرم لباس پوشیده بودیم و آماده بودیم که برای شام ​​و سینما بیرون بریم.
وقتی سوار تاکسی شدیم یادم اومد که گربه رو باید تو حیاط پشتی بذاریم، بنابراین مجبور بودیم واسه برداشتنش دوباره برگردیم.
- از اونجایی که خونمون قبلا مورد سرقت قرار گرفته بود، نمیخواستم جلوی راننده بگم که خونه خالیه بنابراین وقتی شوهرم رفت به راننده گفنم اون رفته تا از مادرش خداحافظی کنه.
- چند دقیقه بعد شوهرم با خستگی وارد ماشین شد و گفت ' متاسفم که خیلی طول کشید، اون عوضی بچ زیر تخت قایم شده بود و من مجبور شدم پاهاشو بکشم تا بیرون بیاد.
بعد از اونم مجبور شدم گردنشو بگیرم که دستامو زخمی نکنه ولی بالاخره گرفتم و از پله ها کشیدم بردم انداختمش تو حیاط پشتی.

:)))))))) راننده با چشمای گرد شده فقط سکوت کرده بود
' 𝗼𝘁𝗵𝗲𝗿 𝗰𝗵𝗻𝗻𝗹𝘀
' #shortstory
@gothic_mood <𝗚𝗮𝘁𝗵𝗶𝗰 𝗢𝗿𝗴 𝗖𝗵𝗻𝗻𝗹