Get Mystery Box with random crypto!

گزینهٔ شعر معاصر

لوگوی کانال تلگرام gozineyesher — گزینهٔ شعر معاصر گ
لوگوی کانال تلگرام gozineyesher — گزینهٔ شعر معاصر
آدرس کانال: @gozineyesher
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
کشور: ایران
مشترکین: 366
توضیحات از کانال

گلچینی از شعر معاصر نیمایی، سپید، حجم، طرح، شعر گفتار، جریان ساده‌نویسی،هایکو، فراسپید

Ratings & Reviews

3.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-29 18:55:52 گذشته،
کافه‌ای ویران است
اسب سفید مرده،
تپانچه‌ای زنگ زده،
آینه‌ای شکسته،
گانگستری پیر از شعرم می‌گذرد.

#رسول_یونان
مرده‌ای به کشتن ما می‌آید، گزیدهٔ اشعار رسول یونان، احمد پوری، نشر افکار.
54 views15:55
باز کردن / نظر دهید
2022-07-18 10:56:22 زخم سینه‌ات را باز کردم
نشستم به تماشای آسمان!

تو را نمی‌توان نوشت

چرا که مثل رودخانه‌ای طولانی در جریانی
و همزمان که آفتاب
بر پاهایت طلوع می‌کند
در سرت غروب کرده است

تو را نمی‌توان نوشت

تو زیبایی
و این
هیچ ربطی به زیبایی‌ات ندارد

حرف نمی‌زنی!
چرا که می‌دانی
یک پرنده وقتی حرف می‌زند انسان است
وقتی سکوت می‌کند، آسمان

عصر،
بر روح پله‌ها می‌نشینی
رنج چای را می‌نوشی
و بعد می‌گویی:

خدا نزدیک‌تر شده
آن‌قدر
که وقتی درخت را می‌تکانم
ابرها بر زمین می‌ریزند

از کتاب«سه‌گانه خاورمیانه»، نشر چشمه
#گروس_عبدالملکیان
126 views07:56
باز کردن / نظر دهید
2022-07-09 20:31:50 غمگینم
خودم را بغل گرفته‌ام
و شانه‌هایم
چون گهوارهٔ کودکی گریان
تکان‌تکان می‌خورد!

غمگینم
و می‌دانم هیچ پرنده‌ای
روی شاخه‌های لرزان یک درخت
لانه نخواهد ساخت...!


#مهسا_چراغعلی
167 viewsedited  17:31
باز کردن / نظر دهید
2022-06-27 10:30:25 در زدم


در زدم
و در باز بود
دست‌هايم ادامه داشت
كه در زدم
و در خواب تو آغاز شدم
تا ببينم كه شب‌هايت را چه كوتاه كرده‌اى
بخواب
ادامه‌ى سفر بسيار است كه بخوابى
بخواب

اى گشايشِ دست‌هاى تو پژمرده!
كوه ادامه‌ى زمين است.
اى ابتداى رازِ تو باورنكردنى!
غار ادامه‌ى زمين است.
اى فراوانىِ خنده‌ى تو مُضَرّس!
انسان ادامه‌ى زمين است.

و من هر چه پيش مى‌روم
زمين همچنان ادامه دارد.

#ابوالفضل_پاشا
225 viewsedited  07:30
باز کردن / نظر دهید
2022-06-06 14:56:33 زندگی،
مرگی است که لکنت دارد
عمری طول می‌کشد تا حرفش را بزند!

#حمیدرضا_شکارسری
261 views11:56
باز کردن / نظر دهید
2022-05-22 22:46:44 در جامهٔ بلیغ و بلند برهنگی

من این درخت را
بر رهگذارِ سال،
در چار جامه دیده‌ام و آزموده‌ام
بسیار چامه نیز برایش سروده‌ام:
در جامهٔ فرشتگیِ برف
با آستینِ کوتهِ روزانِ فرودین
با سبز بیکرانهٔ تابستان
همچون حریر نرمی،
در بادها وزان
با زرد و‌ سرخ رشتهٔ ابریشم خزان.

در هیچ جامه جلوه نیفزود
آن سان که وقتِ نو شدن از عمق کهنگی
در روزهای آخرِ اسفند
در جامهٔ بلیغ و بلند برهنگی.

#محمدرضا_شفیعی‌کدکنی
طفلی به نام شادی، تهران: سخن، ۱۳۹۹، ص۲۴۹.
567 viewsedited  19:46
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 14:26:07 انحنای زمان

گیرم نه بُعد چارم و
نه گردش سپهر
هر چیز خواست باشد،
‌ ماهیت زمان
در گشتِ خود ندارد کاری به کار ما.

آری زمان برای من و تو
شعر است و عشق و شعر
بنگر چگونه بر لب هر نسل
تکرار می‌شود ز یمین و یسار ما

معنای انحنای زمان چیست
جز خم شدن به حرمت این عشق
در لحظه‌ای که می‌گذرد
از کنار ما.


#محمدرضا_شفیعی‌کدکنی
طفلی به نام شادی، تهران: سخن، ۱۳۹۹، ص۳۳۶.
294 viewsedited  11:26
باز کردن / نظر دهید
2022-05-08 22:06:47 .
به همان سادگی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک می‌گوید
دل،
دیگر
در جای خود نیست
به همین سادگی!

#حسین_منزوی
.
@bajeshear
301 views19:06
باز کردن / نظر دهید
2022-05-08 22:06:47 سلام بر آنان
که در پنهان خویش؛
بهاری برای شکفتن دارند...!

#سلمان_هراتی
@bajeshear
261 views19:06
باز کردن / نظر دهید
2022-04-07 12:19:17 من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید
من خواب یک ستاره‌ی قرمز دیده‌ام
و پلک چشمم هی می‌پرد
و کفشهایم هی جفت می‌شوند
و کور شوم
اگر دروغ  بگویم
من خواب آن ستارهٔ قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده‌ام

کسی می‌آید
کسی می‌آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست، مثل انسی
نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
و قدش از درختهای خانه‌ی معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر
و از برادر سیدجواد هم
که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی‌ترسد
و از خود سیدجواد هم که تمام اتاقهای منزل ما مال اوست نمی‌ترسد
و اسمش آنچنانکه مادر
در اول نماز  و در آخر نمازصدایش می‌کند
یا قاضی القضات است 
یا حاجت الحاجات است 
و می‌تواند
تمام حرفهای سخت کتاب کلاس سوم را
با چشمهای بسته بخواند
و می‌تواند حتی هزار را
بی آنکه کم بیآورد از روی بیست میلیون بردارد
و می‌تواند از مغازهی سیدجواد ، هرچه که لازم دارد، جنس نسیه بگیرد
و می‌تواند کاری کند که لامپ "الله "
که سبز بود: مثل صبح سحر سبز بود.
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان
روشن شود
آخ ....
چقدر روشنی خوبست
چقدر روشنی خوبست
و من چقدر دلم می‌خواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چقدر دلم می‌خواهد
که روی چارچرخهٔ یحیی میان هندوانه‌ها و خربزه‌ها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ .....
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست
چقدر روی پشت بام خوابیدن خوبست
چقدر باغ ملی رفتن خوبست
چقدر سینمای فردین خوبست
و من چقدر از همه‌ی چیزهای خوب خوشم  می‌آید
و من چقدر دلم می‌خواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم

چرا من این‌همه کوچک هستم
 که در خیابانها گم می‌شوم 
چرا پدر که اینهمه کوچک نیست
و در خیابانها گم نمی‌شود
کاری نمی‌کند که آنکسی که بخواب من آمده است، روز آمدنش را جلو بیندازد
و مردم محله کشتارگاه
که خاک باغچه هاشان هم خونیست
و آب حوضشان هم خونیست
و تخت کفشهاشان هم خونیست
چرا کاری نمی‌کنند
چرا کاری نمی‌کنند

 چقدر آفتاب زمستان تنبل است
 من پله‌های پشت بام را جارو کرده‌ام
و شیشه های پنجره را هم شسته‌ام.
چرا پدر فقط باید
در خواب، خواب ببیند
 من پله‌های  پشت بام را جارو کرده‌ام
و شیشه‌های پنجره را هم شسته‌ام. 
کسی می‌آید
کسی می‌آید
کسی که در دلش با ماست، در نفسش با ماست،
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش  را
نمی‌شود گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
کسی که زیر درخت‌های  کهنهٔ  یحیی بچه کرده است
و روز به روز
 بزرگ می‌شود،  بزرگ می‌شود
کسی که از باران، از صدای شرشر باران، از میان پچ و پچ
گلهای اطلسی 
کسی که از آسمان توپخانه در شب آتش بازی می‌آید
و سفره را می‌ندازد
و نان را قسمت می‌کند
و پپسی را قسمت می‌کند
و باغ ملی را قسمت می‌کند
و شربت سیاه سرفه را قسمت می‌کند
و روز اسم نویسی را قسمت می‌کند
و نمرهٔ مریضخانه را قسمت می‌کند
و چکمه های لاستیکی را قسمت می‌کند
و سینمای فردین را قسمت می‌کند
درختهای دختر سید جواد را قسمت می‌کند
و هرچه را که باد کرده باشد قسمت می‌کند
و سهم ما را می‌دهد
من خواب دیده‌ام ...

#فروغ_فرخزاد
393 viewsedited  09:19
باز کردن / نظر دهید