Get Mystery Box with random crypto!

💔 حرف دل 💔

لوگوی کانال تلگرام h_del — 💔 حرف دل 💔 ح
لوگوی کانال تلگرام h_del — 💔 حرف دل 💔
آدرس کانال: @h_del
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 216
توضیحات از کانال

به کانال 💔حرف دل💔 خوش اومدی.

🆔 @vikii9797 👈👈 ارسال متن و آهنگ به کانال
🆔 @Iade_ghar 👈👈 ادمین
✅ تبادل نداریم

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2016-07-04 10:15:30 فضاي مجازي براي بعضي ها حكم بهشت زهراست
واسه سر زدن به اونايي كه دوسش دارن ولي ديگه نداريشون

@H_Del
13.9K views07:15
باز کردن / نظر دهید
2016-07-04 10:13:50 گــــــفـــــت :

" تـــــو لایـــــقِ بـــهـــتــــر از مـــــنــــے "

تــــــــرجـــــمــــــہ

نــــمـــــیـــــخــــوامــــــت

@H_Del
13.7K views07:13
باز کردن / نظر دهید
2016-07-04 10:13:23 چقد سرده...

چرا نمیتونم لباس بپوشممم

نکنه مردم ؟
اووووف..خونمون چه شلوووغه

کیه جیغ میزنه


عه..مامانمه که...
مامان چقد بدجنسی تو
..مگه همش نمیگفتی الهی خیر نبینی انقد اذیتم میکنی..
مگه همش نمیگفتی ایشاله زودتر از شرت راحت شم
@H_Del
خب مردم دیگه..
عهههه..

دوستامم که جمعشون جمعه..


حالا تا بودم یکی بغلم نمیکردا ...

حالا لباسامو بغل میکنن...

باباجون ؟دارم میام پیشتا خوشحال باش باباییم.

میدونی اگه عروس میشدم چقد تو خرج میوفتادی مامانی؟؟؟

الان فقط یه سنگ قبر میخوام
وقتشه بزارینم تو خاک؟
یکم صبر میکنین؟
آخه یکی هنوز نیومده...

گفته بود بی اجازه جایی نرم خو

عشقم زود بیا دیگه

...دیر بیای نه تو لباس سفید میبینیم .

.نه دیگه میتونی واسه آخرین بار بغلم کنی...

@H_Del
13.1K views07:13
باز کردن / نظر دهید
2016-07-04 09:37:28 پک استیکر عشق سربازی

ساخته شده توسط کانال حرف دل

10.4K views06:37
باز کردن / نظر دهید
2016-07-04 07:17:48 حالا مثلا بعضیا هم هستن اول طرفو عاشق خودش میکنند بعد تیکه تیکه واقعیت هارو بهش میگن
@H_Del
مثلا یه پسره عاشق یه دختر 20 ساله تهرانی میشه
دختره کلی عشوه میاد و آخرش که به هم وابسته شدن. به پسره میگه:
- عشقممم
+ جونمم
- من چندتا دروغ گفتم بهت. خب خودت که میدونی . همه این روزا دروغ زیاد میگن تو تلگرام.
+ خب حالا چه دروغی هست؟
_ دروغ زیاد بزرگی نیست
+ خب حالا بگو ببینم بزرگه یا نه.
_ من اسم ستاره نیست
+ پس اسمت چیه؟؟؟
_ اسمم قیزبص هستش.
+ خب حالا اشکال نداره. فدای سرت عزیزم
_ عشقمممم
+ جونم دیگه چی شده؟
_ یه دروغ دیگه هم گفتم
+ تو بگو کدومارو راست گفتی تا خیالم راحت شه.
_ به خدا همشو راست گفتم . فقط چندتا دروغ کوچولو گفتم
+ خب همشو یهو بگو بزار شک زیادی وارد نشه
_ باجه. اول اینکه من توی تهران نیستمو توی روزستای زره باش سیستان بلوچستان هستم
دوم اینکه 32 سالمه
سوم اینکه پول آنچنانی هم ندارم. حتی نمیتونم جهیزیه بخرم.

چیه؟ منتظری ببینی پسره چی میگه؟میخواستی چی بگه؟ و اینجاست که پسره جان به جان آفرین تسلیم میکنه
@H_Del

شکست عشقی های امروزی ما اینطوری هستن والا
خخخخخخخ/ قصه لیلی و مجنون کجا و قصه عشق های مجازی کجا
@H_Del
10.3K views04:17
باز کردن / نظر دهید
2016-07-04 00:02:12 ‏این روزا قول مَردونه یَني تا تهِش باهاتم وَلي خُب اَگر موقعیت بِهتر جور شُد بِهم حَق بِده :)

#یادگار
@H_Del
9.9K views21:02
باز کردن / نظر دهید
2016-07-03 21:45:04 نام داستان : عشق نامردمن
قسمت :اول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هفده سالم بودهمه ی دختراتواین سن عاشق میشن منم یکی ازاون آدمای کم شانش بودم توحال وهوای بچگی بودم شیطنت کردنام سال 89بودیه شب ک باخواهرم نشسته بودم پای کامپیوترم داشتیم آهنگ گوش میدادیم گوشیم پیشم بودیه دفعه زنگ خوردشمارش ناشناس بودجواب دادم گفتم الویه پسری بودشروع کردب سرب سرگذاشتنم دوستاشم ک دورش بودن همش میخندیدنو مسخره بازی درمی آوردن منم گوشیوقطع کردم دوباره زنگ زدمنم ردش میکردم خلاصه اون شب خیلی ب من زنگ زد وقتی دیدمحلش نمیدموجوابشونمیدم دوباره زنگ زدوکلی پیام عااااشقونه میدادمنم جواب نمیدادم تااین ک چندروزگذشت وپیام دادخیلی ازت خوشم اومده مزاحمت که شدم ج ندادی میخوامت وقصدم ازدواجه! منم جواب نمیدادم تااین ک صداشوشنیدم ووسوسه شدم وقتی باهام ح میزددلم آروم بودتااین ک سه روزگذشت باهاش حرف میزدم ومن یه بیماری مادرزادی داشتم ک نمیتونستم بایه پسرسالم ازدواج کنم پشیمون شدم ک چرابش نگفتم ولی هروقت بهم زنگ میزدجوابشونمیدادم خیلی ناراحت شده بودهمش زنگ میزداونم اون موقع 22سال داشت وسربازبودمنم بخاطربیماریم نمیخواستم اونوب خودم وابسته کنم بعدسه روزجوابشودادم کلی باهام دعواکردگفت داغونم کردی چراجوابمونمیدادی منم گفتم چیزیم نبودفقط نمیخوامت اونم ازدنیابی خبرچون منوندیده بودهمش التماس میکرددوستت دارم منم بهش وابسته شده بودم وعاشقش شده بودم روزی نبودکه ماباهم حرف نمیزدیم ازصبح تاشب حرف میزدیم وبیشتربهم وابسته میشدیم اون ازبیماری من خبرنداشت..منم دیگه جرات گفتنشونداشتم...چندماه گذشت وهموندیده بودیم وخیلی بهم وابسته شده بودیم جریان وباخانوادش درمیون گذاشته بودکه یه دختره خیلی دوستش دارم من باخواهرش تلفنی حرف میزدم بابچه خواهرشم همینطور..اسم خواهرش صنم بود..هروقت ک هوشنگ جواب نمیدادبهش زنگ میزدم و اون منوازنگرانی درمی آوردومیگفت چیزی نیست نترس احتمالاسرپستشه ولی من ک آروم نمیشدم تاصداشونمیشنیدم، تاخودش بهم زنگ میزددوسال گذشت وهمدیگروندیدیم ولی واسه هم عکس میفرستادیم من شرایطم جوری بودکه نمیتونستم بادوستام جایی برم یابتونم هوشنگوببینم چون جایی وبلدنبودم وخانوادم اجازه ی بیرون رفتن ونمیدادنتوی این دوسال اینقدعاشق هم شده بودیم ک یه لحظه دل کندن ازاون برام محال بوداگ صداشونمیشنیدم میمردم نفسم بالانمیومدوجونم ب جونش وابسته بود...توی همین رابطمون باهم داداش من فهمیدومن گفتم مزاحم تلفنیه تااین ک گوشیموشکوندوخطمم شکوندمن موندم یه دنیاااغم،خیلی حالم بدبودداغون بودم بدون اون روزام سخت میگذشت،بدمیگذشت...من ازکارت تلفنی به پادگانش زنگ میزدم وباهاش حرف میزدم یه روز گفت باخانوادم ک حرف زدم قرارشده بیایم خواستگاریت تنم خیلی لرزیدودوست نداشتم منوببینه اون همش اصرارمیکردک میخوایم بیایم ومن میگفتم الان نه چون دوست نداشتم منوبااین بیماری ببینه بیماری من بدنبودفقط مشکل پوست داشتم میدونستم اگه منوببینه ولم میکنه ومن داغون میشم..ازطرفیم میدونستم خانوادش منونمیپسندن ...سه سال گذشت وبازم نشدهموببینیم ...یه روزامتحانش کردم بایه شماره بهش زنگ زدم ک شماره دخترداییم بودودخترداییم ازحصودی عشق ماباهاش دوست شدوتامیتونست ازبدمن پیشش گفته بود..ک من دوست پسرداشتمو..خونه خالی وهزارتادروغ دیگ خداازش نگذره به حق حضرت زهرا..باهاش دوست شدوبامن بهم زد من داغون داغون بودم شب تاصبح بهش زنگ میزدم التماسش میکردم ک توروخداجوابموبده گفت دیگه نمیخوامت..وتااین حرفوزدانگاردنیاروسرم خراب شدکارم فقط گریه بود وحالم داغون داغون بودشباتاصبح بیداربودم وگریه میکردم وبش ک زنگ میزدم جوابی نمیگرفتم..چندماه گذشت وگفت اشتباه کردم و عذرخواهی کردمنم ک اون لعنتی شده بودهمه ی زندگیم زودبخشیدمشودوباره باهم آشتی کردیم والبته اینم بگم ک بااون دخترداییم قهرکردم..دوباره باهم بودیم تااین که رابطمون شدچهارسال وقرارشدهمدیگروببینیم واون اومدبه شهرما...
ادامه ی داستان فرداشب..

@H_Del
9.5K views18:45
باز کردن / نظر دهید
2016-07-03 21:15:33 بزن به سلامتی

#یادگار
8.7K views18:15
باز کردن / نظر دهید