بابای خوبم اسم تو را با داد گفتم بیقرارم خب تا بازگردی از سفر چشم انتظارم خب خیلی خنک شد این دلم خوابش پرید اصلا از اینکه تووی تشت بودی شرمسارم خب میبوسمت با اینکه قهرم با تو اینطوری یک یک تمام زخم ها را میشمارم خب بُغ میکنم با اخم چشمت را که میبندی وقتی حرم غارت شده معجر ندارم خب کفشم که غارت شد عمویم را صدا کردم گفتم تمام راه بر دوشش سوارم خب لطفی کن و امشب مرا با خود ببر بابا حس میکنم بر روی دوش عمه بارم خب یک روز آخر میشوم ام ابیهایت پیرم شبیه مادرت، امیدوارم خب سید محمد حسین حسینی #سید_محمد_حسین_حسینی #شعر_جدید #شعر_خرابه_شام #شعر_روضه #شعر_شهادت_بنت_الحسین لینک در سایت HadithAshk.com 678 views12:57