Get Mystery Box with random crypto!

غزل 494 ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآيی هر جا که روی زود پ | دیوان حافظ شیرازی

غزل 494

ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآيی
هر جا که روی زود پشيمان به درآيی

هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآيی

شايد که به آبی فلکت دست نگيرد
گر تشنه لب از چشمه حيوان به درآيی

جان می‌دهم از حسرت ديدار تو چون صبح
باشد که چو خورشيد درخشان به درآيی

چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت
کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآيی

در تيره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآيی

بر رهگذرت بسته‌ام از ديده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآيی

حافظ مکن انديشه که آن يوسف مه رو
بازآيد و از کلبه احزان به درآيی

_________________________________

تعبیر :

دچار وسوسه شده ای بر سر دو راهی مانده ای کاری کن که سر از بهشت در بیاوری نه جهنم. درست است که تشنه هستی ولی نداری و تشنگی بهتر از گناه کردن است. خدا پاداش صبر واجر ثواب تو را می دهد و سربلند از راهی که انتخاب کرده ای در می آیی زیرا فکر درست و راه راست را طی کردی تا خانه ی محزون تو شاد شود.

@HAFEZ_BOOK