غزل #8 #۸ ساقيا برخيز و درده جام را خاک بر سر کن غم ايام را | دیوان حافظ شیرازی
غزل #8 #۸
ساقيا برخيز و درده جام را خاک بر سر کن غم ايام را
ساغر می بر کفم نه تا ز بر برکشم اين دلق ازرق فام را
گر چه بدناميست نزد عاقلان ما نمیخواهيم ننگ و نام را
باده درده چند از اين باد غرور خاک بر سر نفس نافرجام را
دود آه سينه نالان من سوخت اين افسردگان خام را
محرم راز دل شيدای خود کس نمیبينم ز خاص و عام را
با دلارامی مرا خاطر خوش است کز دلم يک باره برد آرام را
ننگرد ديگر به سرو اندر چمن هر که ديد آن سرو سيم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب عاقبت روزی بيابی کام را
_____________________________
تعبیر :
یا علی بگو و از جا بلند شو، تلاش کن. تنبلی را کنار بگذار و غم ایام را مخور. مشکلات مادی تو حل می شود. بدنامی دامنت را نمی گیرد. نفس اماره ی خود را از بین ببر و راز دل خود را به کسی نگو. تو به دلآرام خودت می رسی. صبر داشته باش و مقاومت کن تا روزی به کام دلت برسی.