غزل #11 #۱۱ ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار ج | دیوان حافظ شیرازی
غزل #11 #۱۱
ساقی به نور باده برافروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کايد به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری زنهار عرضه ده بر جانان پيام ما
گو نام ما ز ياد به عمدا چه میبری خود آيد آن که ياد نياری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است زان رو سپردهاند به مستی زمام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست نان حلال شيخ ز آب حرام ما
حافظ ز ديده دانه اشکی همیفشان باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما
دريای اخضر فلک و کشتی هلال هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
_____________________________
تعبیر :
دل خویش را به سراب و چیزهای زودگذر خوش نکن. عشق تو را جوان نگه می دارد از آینده نترس چون مثل آب روشن و پاک است. غصه نخور به وصال یار خواهی رسید. به زیارت می روید و به زودی غرق در نعمت می شوید.