همیشه آدم نمیتونه به جنگیدن ادامه بده. گاهی باید عقب بشینه و منتظر بمونه تا در فرصت مناسب بهترین عملکرد رو داشته باشه. خدمت سربازی بالاخره بعد از یازده ماه تونست منو از علاقهم دور کنه و کلاسای نویسندگیم رو به تعطیلی بکشونه.
تو این چندسال با تمام وجود سعی کردم شاگردایی رو تربیت کنم که به جای روزمرهنویسی و یا دلقک بازی، واقعیتها رو به تصویر بکشن. نمیدونم تو کارم موفق بودم یا نه، اما خوشحالم که تونستم با انسانهای خوشقلبی آشنا بشم.
دوستای عزیزم، بابت تمام سختگیریا و تمرینای عجیب و غریبی که مجبور به انجامش بودین، ازتون معذرت میخوام. آخه کدوم آدم عاقلی شاگرداشو وادار میکنه عاشق یه سنگ بشن و یا به مرگ مادرشون فکر کنن!
دفاعی ندارم فقط امیدوارم در عین سختگیر بودنم رفیق خوبی براتون بوده باشم.
از طرف استاد بد اخلاقتون: سجاد صابر