شکوفهی پرتقال من، مدت زیادی میگذرد که صدایتان جان و دلم را ن | تیامو
شکوفهی پرتقال من، مدت زیادی میگذرد که صدایتان جان و دلم را نوازش نکرده است. هفت روز، هفت روز به بلندای عمر یک پروانه. ای کاش به جای اسلحه دستان شما در دستم بود و تنم در عوض بوی باروت بوی شما را به خود میگرفت. ای کاش و ای کاش و ای کاش... حیف که توانی جز حسرت خوردن ندارم و تنها یاد شماست که به مانند شیشهی عطری تحمل این زندگی را آسانتر میکند. امشب یک اتفاق قابل پیش بینی افتاد و برق پادگان برای باز هزارم قطع شد. اما آسمان شب هیچوقت برایم تیره و تاریک نمیشود چون شما را در آن دارم. یک ستاره، نه. یک کهکشان نورانی. گاهی فکر میکنم هنرمند خوبی هستم در صورتی که هر متن، پاراگراف و جملهای که شما در آن حضور دارید دلنشین میشود. نه تنها یک نوشته بلکه هر چه به شما تعلق دارد زیبا میشود؛ و من زیباترین آنها. زیباترین تو.