Get Mystery Box with random crypto!

ناگهان می ایستی. به خودت نگاه می کنی و می‌بینی خون‌آلودی و تم | رادیو ایرانمهر

ناگهان می ایستی. به خودت نگاه می کنی و می‌بینی خون‌آلودی و تمام بدنت درد می‌کند و به اندازه یک زندگی خسته‌ای.

به اطرافت نگاه می‌کنی و دلت نمی‌خواهد حتا یک قدم دیگر برداری.

می‌خواهی همان لحظه از همه چیز دست بکشی. چون به این اطمینان رسیده‌ای که هیچ چیز در این جهان تغییر نمی کند، پس تو باید تغییر کنی.

باید از جنگیدن دست بکشی. باید از قضاوت کردن و حتا انتخاب دست بکشی.

باید از محکوم کردن هر چیزی و هر کسی دست بکشی.مخصوصاً محکوم کردن خودت.

باید آرام بگیری و سکوت کنی و نگاه کنی و بفهمی.

آن وقت همه چیز کم کم شروع به تغییر می کند.

نخست خارهای زهرآلود و نامرئی را می‌بینید که همه جا دورتادورت را گرفته‌اند و دلیل این همه زخم دردناک هستند. خارهایی که با هر قدم خودت را به آن‌ها کشیده‌ای و خراشی تازه برداشته‌ای.

بعد از آنچه می‌بینی شگفت‌زده خواهی شد.

شگفت زده خواهی شد اگر ببینی حتا بسیاری از لبخند هایت پر از کینه و خشم و درد پنهان بوده‌اند.

شگفت زده خواهی شد وقتی ببینی بیشتر انتخاب هایت برای نابودی خودت بوده است و هر خبر شکل تازه‌ای از دروغ است.

دردناک ترین لحظه زمانی ست که می‌بینی هر آنچه از زندگی می‌خواستی درست کنار دست تو بوده، سال‌ها بر لبه بهشت ایستاده بودی اما قدمی برای رفتن به درون آن برنداشته‌ای.

شگفت زده خواهی شد وقتی می‌بینی زهر آلود ترین خنجرهایی که دشمنانت به تو زده‌اند با نیروی دست خودت بوده است.

وحشت زده خواهی شد وقتی می‌بینی که کاملاً آزاد بوده‌ای و هر بند و زنجیری تنها برای توجیه رنج بی‌هوده‌ای بوده که به تحمل آن اعتیاد داشته‌ای.

لحظه هایی می‌رسند که زخمی و خون آلود و دردمند می‌ایستی و می‌دانی زمانش رسیده است که در سکوت کاری واقعی برای خودت بکنی. لحظه درک معنای آزادی.
#علیرضا_ایرانمهر
@hafezkk