Get Mystery Box with random crypto!

مسعود فراستی: این حرفهایی که زدیم برای فیلمسازی است که در جستج | سینما هفت

مسعود فراستی:
این حرفهایی که زدیم برای فیلمسازی است که در جستجوی سینمای بهتر است ولی من متوجه نیستم که فیلمنامه یک پلات کاملا فیلم فارسی دارد. هیچ چیزی از نگاه امروزی در آن وجود ندارد. اصلا معلوم نیست برای کجاست. محیط اصلا تاثیرگذار نیست در فیلمنامه. مکان و فضا در فیلمنامه وجود ندارد. بیس دومی دارد که سیاسی است و فرهادی دارد با آن کار میکند . فیلم با زندان شروع میشود و با زندان تمام میشود. نمای آخر فیلم هیچ است. پلان اول فیلم آزادی از زندان به بیرون است که تایم اصلی را نگرفته که حدود نیم ساعت فیلم را این خط پیش میبرد. این جاست که فیلمساز بازی میکند و شعار سیاسی میدهد و پس میگیرد . قهرمان را پس میگیرد رسما. قهرمان علیه قهرمان است که سیاسی است . قهرمان واقعی کجاست آن جا که دعوا میکند ولی آن هم کنش قهرمان را پس میگیرد. از چپ کادر قهرمان دنبال اتوبوس می رود که نمیرسد. دوربین را که انگار رها میکند. با قهرمان اصلا انگار کاری ندارد .
فیلمنامه بسیار پاره پاره است و با آدمهای غیر قابل شناخت. فیلمساز سیاسی اصلا نیست. ما با یک آدم طبقه متوسطی طرفیم. فیلم اساسا به تمام ادمهایی که در فیلم حضور دارند هیچ تعهدی ندارد و حتی توهین میکند.
بیانیه کارگردان اساسا برای اسکار است .

محمدتقی فهیم :
هیچ چهارچوبی در فیلمنامه وجود ندارد . شروع و پایان خوبی ندارد. از هرجای فیلمنامه میخواستم شروع کنم میشد به عنوان شروع حساب کرد. آقای فرهادی یک سکانس در فیلمنامه گذاشته رفتن به نقش رستم که قهرمان از زندان آزاد میشود و به آنجا می رود و قرار است فراز و فرود داشته باشد. هرجای فیلم را قیچی کنیم هیچ اتفاقی نمی افتد. جایی که رحیم وارد بانک میشود درست است و باید شروع فیلم باشد. یعنی از هرجای فیلم داستان شروع شود اتفاقی نمی افتد . از جایی ایده فیلم تغییر میکند . وقتی فیلمنامه ای در کار نیست شخصیت ساخته نمیشود. بک گراندی از شخصیت ها نمیبینیم. فرخنده میتوانست بهترین شخصیت فیلم باشد ولی در فیلمنامه له شد. یک کینه ای نسبت به آدمهای جامعه در فیلم وجود دارد. فیلم فاقد قصه است.
اولین فصلی که به ما میدهد و رحیم وارد خانه میشود دوربین بیرون خانه میماند و نمای درست ندارد. فصل اولش نمادسازی است ولی در فصل دوم  حتی نماد هم وجود ندارد.
شاهین شجری کهن :
ما در فیلمنامه اصولا یک قاعده را حاکم میبینیم که در بهترین حالتش با الگوها و سننی تعریف میشود که این الگوها توضیح دهنده فیلم های قبلی هم بودند. یک جور کهنگی حاکم است. موفقترین فیلمسازها کسانی هستند که سنت ها را میشکنند. میل به تجربه کردن انقدر کمرنگ است که به جای جدید نمیرسد. مثلا یکی از شخصیت ها کارش مرمت آثار باستانی است منتظر هستیم یک اتفاقی بیفتد ولی هیچ تاثیری نمیگذارد و بعد همین نگاه وارد اجرا میشود. خیلی متکی به نماهای بسته است و چیزی از محیط نمیبینیم. قهرمان در وسط حرکت میکند. فیلمساز  ما زیستش با مردم منقطع شده . فیلمساز اجتماعی باید در بین مردم بچرخد . الان هرفیلمساز چند دستیار دارد و نمیتوان فیلمساز را اصلا پیدا کرد. ما سلبریتی ها را از دست دادیم وقتی فیلمساز در میان مردم نباشند نتیجه این میشود .
@haft_tv3