Get Mystery Box with random crypto!

۱۱ (اردوگاه مرگ و کار اجباری نازی ها در فاصله سالهای۱۹۴۶-۱۹۴۲ | هفت بال

۱۱
(اردوگاه مرگ و کار اجباری نازی ها
در فاصله سالهای۱۹۴۶-۱۹۴۲ م )

وحشتناک ترین لحظه در زندگی بیست و چهار ساعته در اردوگاه مربوط به لحظه بیدار شدن بود. هوا هنوز روشن نشده بود که ناگهان با شنیدن سه آژیر پشت سرهم؛ فرمان بیدار باش صادر می شد. آن ها بی رحمانه ما را از خواب بیدار می کردند، گاهی اوقات به دلیل خستگی در خواب عمیق بودیم و گاهی اوقات نیز در رؤیاهای شیرین خود غوطه ور، که باید از جا برخاسته و روز دیگری را شروع می کردیم. یک بار دیگر تقلا می کردیم پاهای متورم خود را داخل کفش های خیس فرو ببریم، اما گاهی اوقات تورم پاها به حدی بود که این کار بدون تقلای فراوان امکانپذیر نمی شد. از همان ابتدای صبح صدای غرولند افراد را هنگام بستن کفش با سیم (به جای بند کفش) را می شنیدم. یک روز صبح با صدای گریه یکی از هم قطاران بیدار شدم که او را فردی بسیار شجاع و مقاوم می دانستم. او همچون کودکان می گریست، چون پاهایش به حدی متورم بودند که در کفش ها جا نشدند. آن روز؛ او مجبور شد پابرهنه بر روی برف و یخ راه برود. در آن لحظات وحشتناک؛ برای ایجاد اندکی راحتی ذهنی، تکه نان کوچکی که در جیب داشتم را ذره ذره می خوردم تا شاید مقداری آرامش بیابم...

(#انسان_در_جستجوی_معنا / نویسنده : #دکتر_امیل_فرانکل / مترجم : #فروزنده_دولتیاری / انتشارات نیک فرجام / چاپ دوم ۱۳۹۸ / ص۳۶)
@haftbaldt