Get Mystery Box with random crypto!

حاجی ناصر، زمانی که هنوز سری تو سرها درنیاورده بود، کارش این ب | هفته کانادا

حاجی ناصر، زمانی که هنوز سری تو سرها درنیاورده بود، کارش این بود که از بام تا شام، در سرما و گرما، بر چارپایه‌ای زهوار دررفته‌ بنشیند و فهرست کامیون‌هایی که از کارخانه بیرون می‌زدند را بنویسد. تا این که بختش گُل کرد و در همان دانشگاهی پذیرفته شد که دختر کارخانه‌دار دانشجویش بود. حاجی کم‌کم پایه‌های ترقی را ده تا یکی طی کرد و شد مدیر داخلی کارخانه‌ای که به حساب کتاب شمار کامیون‌های خارج شده از آن می‌رسید. چیزی هم نگذشت که دختر کارخانه‌دار را به زنی گرفت و چنین این حاجی جُل لَعق با ثریا، دختر عزیز دردانه‌ی کارخانه‌دار، ازدواج کرد. با این ازدواج، پدر ثریا که پسر نداشت به حاجی مثل تخم چشم‌هایش اعتماد کرد تا جایی که اختیار کل مال و اموال خانواده، منقول و غیر منقول، را به حاجی سپرد.

ادامه مطلب را اینجا بخوانید.

#اخبار_باهمستان_کانادا

@haftehmontreal