Get Mystery Box with random crypto!

هفت جوش

لوگوی کانال تلگرام haftjoosh — هفت جوش ه
لوگوی کانال تلگرام haftjoosh — هفت جوش
آدرس کانال: @haftjoosh
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 420
توضیحات از کانال

من، عبدالرسول عمادی دوستدار ادبیات، فیزیک، فلسفه و تاریخ

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها

2022-07-24 21:46:43 فرمان

پرسیدی این جان با کدامین سنجه میزان می کنم؟
گویی کسی فرمان دهد، چون‌گفت آن سان  می کنم

گاهی به امیدی نویدی می دهم بر جان خود
گاهی ز نومیدی بنای شوق ویران می کنم

گاهی که از دست زمان راهی نماند پیش رو
اندر خیالم مشت ها تقدیم سندان می کنم

گاهی به مرغ دل رهایی می دهم تا بیکران
گاهی خودم را در خودم پابند زندان می کنم

گاهی چنان کودک پرم از اشتیاق و آرزو
گاهی جوانانه چراغ دل فروزان می کنم

گه در میانسالی پر از دلواپسی ها می شوم
گاهی خیال خویش را فارغ چو پیران می کنم

گاهی مسافر می شوم ره می سپارم در زمان
آزاد جانم را ز چند و چون دوران می کنم

گاهی درختی می شوم ره برده تا عمق زمین
گاهی چنان باد وزان رو در بیابان می کنم

گاهی چو جامی خالی ام از بی شرابی غم زده
گه چون شراب آتش به جام جان مستان می کنم

گاهی چنان سعدی ز حکمت می تنم بر خود قبا 
گه رو به شکوه همچو طاهرهای عریان می کنم

گاهی چو حافظ می کنم رندانه مشق زندگی
گاهی چو مولانا بنای زهد و عرفان می کنم

من کیستم؟ مجموعه ای گرد آمده از این و آن
گه غرقه این‌می شوم گه غوطه در آن می کنم

عبدالرسول عمادی
دوم مرداد ماه چهارصد و یک 
@haftjoosh
89 views18:46
باز کردن / نظر دهید
2022-07-24 13:58:31 بی رسمی

ابتذال لنگر انداخته است
در میانه تو و جهان تو
و تو میان‌جهانی که می شناسی
و ابتذال مهاجم در می مانی
لشکر ابتذال
هر لحظه نزدیک تر می شود
او
به وارسی سینه به سینه
داشته هایت را می جوید
مبادا
هنوز چیز دندان‌گیری مانده باشد
ابتذال نهایت ندارد
هر چه مبتذل تر بهتر
ابتذال
تو را دم دست می خواهد
باش
اما نباش
ابتذال
یعنی خودت را بگذار و بمان
یا خودت را بردار و برو
و سیاهی ابتذال را نهایتی نیست
در این سیاهی
پوکی و نرمی استخوانت قطعی است
در زمانه ابتذال
بعید است
بار دیگر
برپای خود بمانی
بی مدد عصا
بی مدد ویلچر
باید سخنی بگویی
خوشایند خویشاوند
باید درختی بکاری
بی ریشه و بی آوند
روزگار
هر روز که می گذرد
منگل تر می شود
و زبان تو را دیرتر می فهمد
وقتی
هر کس از هر جا می آید
پشت هم ژاژ می خاید
و تو
حیران تر از همیشه
در ازدحام صداهای ناجور
و در اضطراب آلودگی های صوتی
گیج و مبهوت
به هیچ خیره می شوی
و هیچ
هی بزرگ و بزرگ تر می شود
و هیچ
تو را در پیچ های پوچی
می رباید
و تو می مانی
با نگاهی نامفهوم
و با خودی
که حالا روی دستت مانده است
و بر همه وجودت سنگینی می کند
خودی
رسمیت ندارد
در بی رسمی روزگار
در این سال های آزگار
و در این صداهای بی هویت
و این تصویرهای مردم آزار

عبدالرسول عمادی
دوم مرداد ماه چهارصد و یک
@haftjoosh
153 views10:58
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 19:05:10 بیانی ساده از اهمیت تاریخ
عبدالرسول عمادی

این که بدانی در گذشته چه اتفاقاتی افتاده چه اهمیتی دارد؟ یعنی تاریخ از چه جهتی اهمیت دارد؟
اگر ما اکنون بر روی سیاره ای در فاصله صد سال نوری از زمین به کره زمین‌نگاه کنیم ایران را در سال های آخر سلسله قاجار مشاهده می کنیم و اگر پنجاه سال نوری دور تر هم باشیم می توانیم شاهد ماجرای عشق ناصر الدین شاه قاجار به خدیجه تجریشی یا جیران باشیم و لازم نیست سریال جیران را برای ما اقای رادان و خانم ایزدیار روایت کنند بلکه خود حادثه را می توانیم ببینیم.
این روزها تلسکوپ جیمز وب ما را به نزدیک چهارده میلیارد سال قبل برده است و یک تاریخ چهارده میلیارد ساله از شکل گیری و تطور کیهان را پیش روی ما قرار داده است، حسابش را بکنید ما بدون تلسکوپ ماه را با برخی از پستی و بلندی هایش می توانیم ببینیم یعنی یکی دو ثانیه قبل را ولی تلسکوپ ها ما را به دورها در زمان و مکان می برند.
اما چه کسی می تواند با ثابت ماندن مکان ما را به دور دست های زمان ببرد به زمان های دور قبل از ما.
ما امکان قرار گرفتن بر آن سیاره های دور و دورتر را نداریم تا بتوانیم به گذشته زمین خودمان و سرگذشت آدم هایی که بر آن زیسته اند دسترسی پیدا کنیم.
تنها دستاویز ما برای سفر در گذشته علم‌تاریخ است یعنی تبحری برای غور در مستندات تاریخی و به دست آوردن تصویری واضح و واضح تر از گذشته.
ما خود وقتی مشمول گذر زمان‌می شویم یک‌جور تاریخ هستیم. اگر وقایع پس از گذشت سی یا چهل سال هویت تاریخی پیدا کنند طبعا یک‌آدم پنجاه ساله بخشی از تاریخ است و اگر حوادث پس از پنجاه سال هویت تاریخی بیابند آدم های بزرگ سال تر به عنوان بخشی از تاریخ شناخته خواهند شد.
اگر هر کدام از آدم ها قبل از سفر مرگ می توانستند آنچه را بر انان‌گذشته بیان کنند می شد کتاب تاریخ را کامل دید و پازل تاریخ را از خلال آنچه بر آدم‌ها گذشته شفاف تر و واقعی تر چید.
همچنان سوال از اهمیت تاریخ باقی است؟
پاسخ این سوال به نظرم این‌است که تاریخ هر چیز هر شخص و یا هر پدیده و جامعه در واقع شناسنامه هویت آن است و هر چه این شناسنامه کامل تر باشد آن‌هویت واقعی تر است.
آن‌که تاریخ چیزی را نمی داند از هویت او بی اطلاع است.
اگر شما ایران عصر پهلوی را بشناسید به یک صفحه از کتاب هویت ایران پی برده اید صفحات دیگر این کتاب قطور ایران عصر سلسله های قاجار، زندیه، افشاریه صفویه و همین طور تا هخامنشیان و قبل از آن است و کسی ایران را می شناسد که همه این ها را بداند و با جزئیات و با درک و تحلیل دقیق هم بداند.
همین گونه است هویت فرد. نام و نام‌خانوادگی و نام پدر و مادر و شماره ملی و امثال این ها کد های هویتی فرد هستند برای تمایز گذاشتن میان‌افراد اما برای درک هویت فرد باید تاریخ او را و تاریخ خانواده او را دانست.
شما ممکن است اطلاعاتی اجمالی یا تفصیلی از گذشته تاریخی خود داشته باشید و این اطلاعات هویت شما را نزد خودتان شکل داده باشد اما اگر اطلاع جدیدی در مورد خود بیابید شمای هویت شما و تصویری که از خودتان پیدا می کنید نسبت به شمای سابق و تصویر قبلی دگرگون می شود.
من دورترین تصویری که از پدرم داشتم تصویر بازگشت او از کویت بود وقتی که چند ماه پس از تولد من رفته بود و نزدیک به دو سال بعد برگشته بود و او را اولین بار می دیدم.
این‌پدر که سه فرزند قبل از من داشت و آن زمان چهل و اندی ساله بود ابتدای شکل گیری سند هویتی من بود تا سی و پنج سال بعد که رخت از جهان فروبست و زندگی اش در ذهن من‌ادامه یافت.
پدری که در طی سی و اندی سال عمر خویش لحظه به لحظه هویت‌مرا شکل می داد و من دسترسی به گذشته قبل از آن‌چهل سال نداشتم تا امروز که به نامه ای دست یافتم مربوط به بیست و پنج سالگی اش و دوران مجردی پدرم که در این نامه سه صفحه ای چهره ای نو از پدرم می دیدم جوانی مجرد که تمام دغدغه اش رهانیدن پدر مادر و خواهرهایش از رنج‌های فقر و قحطی و بردن آنها به آبادان است بعد از آن که توانسته کاری دست و پا کند و روزی بیست ریال درآمد داشته باشد.
این‌نامه برای من در هویت بخشی همان نقشی را دارد که تصویر ارسالی تلسکوپ ازدورترین کهکشان برای کیهان در دادن اطلاع هویتی جدیدی از سابقه و قدمت کیهان و جهان ما.
تصاویر ارسالی تلسکوپ تارخ جهان را روایت می کند و هویت جهان را تازه می کند و کتاب های نجوم را محتاج بازبینی و بازنویسی می کند و نامه تازه یاب پدر من نیز کتاب هویت مرا محتاج بازنویسی می کند و این دقیقا همان اهمیت تاریخ است.  
@haftjoosh
129 views16:05
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 11:22:46
Photo from Emadi
145 views08:22
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 11:22:42
Photo from Emadi
140 views08:22
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 11:22:11
Photo from Emadi
133 views08:22
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 11:21:44 ( هر طور است اگر خط نوشتید از همه وضعیات با اطلاعم سازید تا دانسته باشم).
ادامه نامه با دست خط بهمنیار عمادی:
پدر جان قصه آن آهو بکنید که یکی از ایشان رفت به خدمت پیغمبر موسی که یا پیغمبر مگر بارش نمی آید؟
ما از گرسنگی هلاک‌می شویم.
فرمود تا هفت سال باران نیست آن آهو گفت حال که تا هفت سال باران نیست تا دل رفقایم را خوش نمایم ( به آنها بگویم باران می آید و آنان را امیدوار نگه دارم)
از قدرت خداوند در همان ساعت باران بارید.
شما هم‌مثل آهوها دل ما را خوش نمایید ( مژده باران به ما بدهید).
   @haftjoosh
130 views08:21
باز کردن / نظر دهید
2022-07-22 11:21:43 شرحی بر یک نامه
عبدالرسول عمادی

نامه سه صفحه ای پیوست این‌نوشته را مرحوم بهمن یار عمادی پدر نگارنده به پدرش مختار عمادی فرزند کلبعلی اهل و ساکن روستای هفت جوش از توابع دهستان انگالی بخش مرکزی بوشهر نوشته است.
بر صدر نامه تاریخ ۱۷ ربیع الاول نوشته شده است اما سال نگارش نامه مشخص نیست.
این‌نامه باید قبل از ۱۳۳۰ نوشته شده باشد زیرا از خلال نامه می توان دریافت که پدرم و برادرش حسین و خواهرانش فاطمه و خیری همگی مجرد بوده اند و اولین خواهران، عموزادگان و عمه زادگان من در سال های اول دهه سی متولد شده اند بنابراین این‌نامه باید کمی قبل یا کمی بعد از ۱۳۳۰ نوشته شده باشد که پدرم حدود بیست و پنج سال سن داشته است.
پدر من متولد ۱۳۰۶ بود و در سال ۱۳۸۲ به رحمت خداوند رفت.
این نامه ظاهرا مربوط به زمانی است که  بهمن یار برای اولین بار به همراه برادرش حسین برای رهایی از فقر ناشی از قحط سالی برای کار به آبادان رفته اند. پدر، مادر و خواهرانشان همچنان در هفت جوش بوده اند و در این نامه در مورد چگونگی رفتن‌آنها به آبادان سخن‌گفته شده است.
کسان دیگری از اهالی هفت جوش هم در آبادان بوده اند که در اواسط نامه و هنگام سلام رساندن از آنها نام‌برده شده است مانند هر سه پسر مرحوم خداکرم مشهدی حسین ( خداکرم فتحی) یعنی مرحومان احمد شاه، عباسقلی و نامدار فتحی به همراهی مادرشان و همین طور فرزندان رضای عمادین که باید منظور حیدر رضا پدر احمد باشد و عمویش.
از خلال نامه معلوم است که این مسافرت برای یافتن کار و از سر اضطرار در سال های قحطی بوده است. چنان که از سطور اخر این‌ نامه یا به تعبیر آن روزها "خط "بر می آید چند سال قحطی آنها را ناگزیر از این‌جلای وطن کرده است و او در نامه از پدرش می خواهد که به آنها خبری امیدوارانه از آمدن باران بدهد ولو که بارانی نباریده باشد!
متن نامه اگر چه توسط یک جوان بیست و چند ساله نوشته شده اما متنی وزین و پخته است و به غیر از یکی دو مورد اشکال نوشتاری در آن وجود ندارد و از یک جوان روستایی هفتاد و اندی سال پیش چنین متنی قابل توجه است.
در ابتدای صفحه سوم این‌ نامه سه سطر نوشته با دست خطی دیگر آمده که نویسنده این سه سطر معلوم‌نیست ولی در همین سه سطر کمتر واژه ای به درستی نگارش شده است.
در متن بر باور به دعا برای رفع مرض و سلامتی تاکید شده است و معلوم‌است که از طبیب خبری نبوده و دعا نویسی برای درمان شیوه معمول بوده است.
متن نامه
۱۷ ربیع الاول
به خدمت ذی مرحمت جناب مستطاب پدر والامقام مختار کلبعلی
اولا اصل مطلب صحت و سلامتی ذات نیکوصفات شریف است.
اگر از راه‌مهر و محبت جویای این حقیران بر آمده باشید از مرحمت خداوند و نیت خیر شما سلامتی که افضل ترین نعمت های الهی است برقرار و به دعاگویی شما اشتغال دارم، امید است دیدارها به خیر و خوبی میسر گردد آمین یا رب العالمین
ثانیا به سلامتی وارد آبادان شدم و مشغول کار هستم و الحمدلله تمامی برادران سلامت هستند
پدر جان فکر بنده نباشید که از وجود خداوند بخوبی می گذرد.
جویای کار آبادان باشید پدرجان از ۱۰ ریال کار هست تا سه تومان، بنده روزی بیست ریال نوشته ام، کارم راحت است ولی یه خورده کثیف است.
پدرجان اگر می دانید چیزی لازم است تا برای مادرم فاطمه یا خیری خریده بفرستم بیایند.
در فرستادن جواب کوتاهی نفرمایید که خیلی در فکرم پدرجان.
ممکن نیست که تمام حرکت نمایید باید خودت اینجا باشید تا خدا چه خواهد؟
دیگر مصلحت شماست اگر می گویید تا خرجی بفرستم اگر نه به میل شماست آمدن ایشان بهتر است.
آبادان از مرحمت خداوند تا حال خواموش(خاموش) است ( آرام است)، خبری نیست جز سلامتی.
سلام خدمت خاله ام، مادرم و همشیره هایم دعا برسانید زیاده از این‌کاری نیست.
پدر جان در کار خودت مردانه باشید و ابدا در فکر ما نباشید.
اگر خط توسط پست فرستادید بنویسید: پلیس خانه آتشی، بهمیار نمره ۲۶۳ به بنده می رسد.
فرزندان رضای عمادین سلام‌می رسانند، محبعلی(احتمالا مرحوم محبعلی صارمی که بعدا شوهر عمه خیری شد) و‌محمد حسن ( احتمالا محمد حسن کریمی پدر خداکرم کریمی) سلام می رسانند.
حسین مختار( مرحوم حسین عمادی عمویم ) احمد شاه، عباسقلی و نامدار( فتحی) با والده شان سلام‌می رسانند.
هر که باشد ز حال ما پرسان، یک بیک سلام برسانید.
روزگارها ناجور است تکلیف چیست؟ پدرجان به رضای عمادین به زبان والده محمدعلی بگویید اگر خودت نتوانستید بروید دعا کنید پول بدهید به خداکرم تا برایش دعا بکند انشالله هدیه دعا را حاضرم.
در اینجا سه سطر با اشکالات املایی نوشته شده که کاتب آن معلوم‌نیست" هر تورست اگر خت نوشتید از همه وزعیات با اطلاعم سازید تا دانسته باشم.
133 views08:21
باز کردن / نظر دهید
2022-07-20 10:43:46 غم فروشی

با مردم خویش مهربان باش
همراه و رئوف و همزبان باش

باید که به جای غم فروشی
در رفع نیازشان بکوشی

دلواپس آب و نان خویش اند
از رنج زمانه دل پریش اند

امید بیار و عشق و لبخند
آینده روشن ظفرمند

این وضع چه وضع اقتصاد است؟
بازار هنروری کساد است

تولیدی و‌کار و حرفه ای نیست
این وضع کساد باعثش کیست؟

هی گیر نده به موی مردم
افشار مده گلوی مردم

ارشاد کجا و گشت ارشاد؟
ارشاد کجا و تیم صیاد؟

اینسان که فشارها فزودی
گویا نه که این همین تو بودی

گفتی که به گشت های ارشاد
آیی به سر فساد و افساد

اینک همه از تو در عذابند
درمانده قصه حجابند

عبدالرسول عمادی
بیست و نهم تیر ماه چهارصد و یک
@haftjoosh
192 views07:43
باز کردن / نظر دهید
2022-07-19 07:38:03 سفر

باز صبح آمد و آورد سلام دل ما
تا‌کجا باز برد باد پیام دل ما

ما شرابیم به خمخانه گلرنگ جمال
این شراب است ز چشم تو به جام دل ما

گردش دور جهان گر چه به کس کام نداد
این عجب بین که شد ایام به کام دل ما

ما مرام دل یاران به ارادت جوییم
و این ارادت بود از دور مرام دل ما

خفته بود آینه در زیر غباری که نشست
تا رسد دور زمانه به قیام دل ما

دل ما ماند و جهان بر دل ما بار نشد
مرحبا حوصله عشق و دوام دل ما

ما به دام دل دلدار گرفتار شدیم
یا که او گشت گرفتار به دام دل ما؟‌

رفت در گردش ایام و دگر باز نگشت
چیست در این سفر صبح به شام دل ما؟

عبدالرسول عمادی
بیست و هشتم تیرماه چهارصد و یک
@haftjoosh
209 views04:38
باز کردن / نظر دهید