Get Mystery Box with random crypto!

گفتم نمانيم اين زمين غم دارد انگار// خاکش هزاران آه و ماتم دار | حقانیت شیعه

گفتم نمانيم اين زمين غم دارد انگار//
خاکش هزاران آه و ماتم دارد انگار//
گفتم زمينش يکسره همرنگ خون است//
خورشيد و ماه و آسمانش غيرگون است//
حالم شبيه کوچه و محراب گشته//
با ياد ميخ و در دلم بي تاب گشته//
ياد حسن افتاده ام حالم غريب است//
گفتم نمانيم اين زمين خيلي عجيب است//
حالا من و يک دختر بي گوشواره//
حالا منم با گريه هاي اين سه ساله//
زينب ميان اين حراميان نامرد//
از روي ني ديدي که با خواهر چه ميکرد؟//
ديدي که بر روي زمين افتاده بودم؟//
دائم به سوي چشم هايت خيره يودم؟//
از روي تل ديدم تو را افتاده بودي//
ديدم به زير دست و پا جان داده بودي؟//
زينب بميرد که سرت بالاي ني رفت؟//
اي کاش خواهر قبل تو از دست ميرفت//
من تاب ماندن بي تو در دنيا ندارم//
ديگر کنارم من حسينم را ندارم//
ديگر نميبينم ابوالفضل علمدار//
ديگر ندارم آن برادر با وفا يار//
گفتم برادر اين زمين غم دارد انگار//
زينب بدون تو نفس کم دارد انگار//