سوار اتوبوس شده بودن برن انزلی عشق و حال ، ازون برون و اردک بخ | سید مهدی طباطبایی / حجم سبز
سوار اتوبوس شده بودن برن انزلی عشق و حال ، ازون برون و اردک بخورن صفا کنن ، اتوبوس از تهران حرکت کرد ، دو ساعتی اتوبوس توراه بود ، میزدن میرقصیدن ، اتوبوس که ایستاد ، دیدن ای بابا ،اومدن قم ، انزلی کجا ؟ قم کجا؟ کمی سوهان حاج حسین خریده ، راننده را چکی نواخته ، راننده تعویض شد . رفتن که برن انزلی ، صفا ، عشق و حال سه چهار ساعتی تو راه بودن ، اتوبوس توقف کرد ، ای بابا ، اینجا که اصفهانه ، پس انزلی کو؟ چه کردی با ما آقای راننده؟ راننده را لگدی زده، گز و پولکی خریده و سوار اتوبوس شدن. تا انزلی شاید ده ساعتی راه باشد، زدند و رقصیدند و شاد بودند ، اتوبوس ایستاد ، کویر کرمان ، انزلی کو؟ راننده را نواختند ، جنس نابی برای سوغات خریدند، راننده دیگر نشست پشت فرمان .....
سوال ، وقتی شما عازم انزلی هستی، چرا اتوبوس تهران ،بندر عباس و سوار میشی؟ چرا راننده و عوض میکنی؟ مسیر و درست انتخاب کن .
مسافران بیخیال انزلی شدن، کرمان کویر تن خسته از سفر محکم فوت کن، ذغال خاموش نشه....