Get Mystery Box with random crypto!

Halmide|حالمیده

لوگوی کانال تلگرام halmide — Halmide|حالمیده H
لوگوی کانال تلگرام halmide — Halmide|حالمیده
آدرس کانال: @halmide
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 33
توضیحات از کانال

کانال سرگرمی و تفریحی حالمیده

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها

2021-07-29 22:25:01 @alirezaajafarzadeh
96 views19:25
باز کردن / نظر دهید
2019-12-04 18:34:43

ما عادت داریم همه ی کاسه کوزه ها را بر سر سرنوشت بِشکنیم
و بگوییم : ما که کاره ای نبودیم، خدا نخواست،قسمت نبود و فاصله افتاد...
نه جانم!!خدا کاره ای نبوده ،فاصله را ما می اندازیم
وقتی از روی شانه خالی کردن ؛حتی شهامت آنرا نداریم که بگوییم”من بین خودم و فلانی فاصله انداختم”
که اصلا یعنی ما حواسمون نبوده و خودش افتاده...
عزیز من!!!
باید بدونی فاصله دقیقا از بین درز هایی که ما در رابطه مان درست می کنیم بوجود میاد
وقتی با سهل انگاری های گاه و بی گاه با نبودن ها و ندیدن هایمان
آتش به جان رابطه مان می اندازیم
با حرف هایی که گفته نشد
دلی که همراهی نشد
احساسی که دیده نشد
و آغوش امنی که بسته ‌نشد
.
دیر می شود گاهی دیر!!!
یک روزی، یک جایی یک آن به خودت می آیی و میبینی
این کارهای به ظاهر ساده این درز های به دیده کوچک
تبدیل به شکافی بزرگ شده
که بین دست ها و دلهایتان که هیچ
بین دنیایتان هم فاصله افتاده!

عادل دانتیسم
@Halmide
264 views15:34
باز کردن / نظر دهید
2019-12-04 18:33:15 @Halmide
206 viewsedited  15:33
باز کردن / نظر دهید
2019-12-04 18:27:17 @Halmide
181 viewsedited  15:27
باز کردن / نظر دهید
2019-12-04 18:27:11


«گاهی زندگی مجبورت می کنه کاری رو انجام بدی که دوست نداری ...»
من این رو بهتر از هر کسی می دونستم. با گوشت و پوست و‌ استخونم بهش رسیده بودم.‌ واسم یه شعار نبود ، یه تیتر بزرگ وسط قلبم بود. قلبی که حالا مدت ها فقط برای زنده موندن می‌زد نه برای زندگی کردن ... زندگی کردن با چاشنی اجبار چیزی نبود که تو بچگی آرزو کرده باشم ... چیزی نبود که انتخاب کرده باشم ‌... چیزی نبود که تو یک شب تا صبح اتفاق بیفته. اجبار قدم به قدم اومد تو زندگیم ...‌ از چیزای کوچیک شروع شد. از اتفاقاتی که خیلی بی اهمیت بودن...کم کم اجبار تموم زندگیم ‌رو درگیر کرد. دیگه یادم نمیومد دوست دارم چجوری زندگی کنم. روز به روز نسبت به خواسته هام بی حس تر شدم... روز به روز از آرزوهام بیشتر دور شدم‌... به خودم اومدم و دیدم تمام زندگیم پر از اجباره ... خنده های اجباری تو روزایی که حالم ، حال خندیدن نبود ...‌ بودن های اجباری کنار کسایی که هیچ وقت اولویت زندگیم نبودن...از همه بدتر تسلیم شدن مقابل سرنوشت بود.حالا خوب می دونم اجبار مثل یک‌‌ غده ی سرطانی میاد تو زندگی و کم کم بزرگ میشه... رشد می کنه و همه چیز رو خراب می کنه‌. شاید بگید چرا هیچ وقت نخواستم شرایط رو تغییر بدم ... این همون سوالی هست که هر شب از خودم می پرسم. جوابش خیلی دردناکه « اجبار عادت میاره... عادت به پذیرفتن هر اتفاقی»

#حسین_حائریان
@Halmide
175 views15:27
باز کردن / نظر دهید
2019-12-04 18:24:28
چیزی که یه مامان حاضر میکنه و چیزی که خودش میخوره

#مادرانه ها

@Halmide
152 views15:24
باز کردن / نظر دهید
2019-12-04 18:20:27 @Halmide
127 viewsedited  15:20
باز کردن / نظر دهید
2019-12-04 18:19:10

باز کردن سفره‌ی دل که هنر نیست وقتی قراره آخر و عاقبتش شرمندگی باشه، وقتی که به خیال سبک‌تر شدن داری جرعه‌جرعه مستی گفتن‌رو سر میکشی و روحتم خبر نداره که چه خماری سنگینی تو راه داری، گرد و خاکت که بخوابه اولین سکوت سرد پشت‌بند حرفات بهت نشون میده که چقدر هیچی عوض نشده، و با اولین کلامی که شنونده‌ت به زبون بیاره با چشمای خودت میبینی مشت بازه شده‌ و دستای خالیت‌رو، وقتی طرف داره درباره‌ی ماجراهای نه لزوما با ارزش، اما دست‌نخورده‌ی باطنت‌ صحبت میکنه احساس عریانی میکنی، زمزمه‌ی درونی آدم وقتی از دهن یکی دیگه بیرون میاد همه‌ی وزنش‌رو از دست میده و سبک میشه، و این آزاردهنده‌ترین سبکی دنیاست، شاید چون به زبون آوردنشون توسط دیگری با هر لحنی هم که باشه بازم فاصله‌ی زیادی داره با گونه‌های داغ و دست‌های سرد صاحبش، یا شایدم چون موقع دوباره شنیدنشون اونقدرام پیچیده بنظر نمیاد آدم خودش‌رو سرزنش میکنه که چرا کمی سنگین و صبورتر نبوده و معذب میشه که مبادا بیقراری کرده باشه، خاطرم هست یه‌بار یکی از بازاریای قدیمی می‌گفت الانیا کتاب زیاد میخونن و کلمه زیاد بلدن، کلمه که زیاد بلد باشی حرف زیاد میزنی، ما ولی بیسواد بودیم، اگه زمین می‌خوردیم فقط بلند می‌شدیم

سبیدو
@Halmide
125 views15:19
باز کردن / نظر دهید
2019-12-04 18:17:19

نمی دانم اسمش را چه می گذارید
اما من دیریست
از آدم ها کم تر می رنجم !
نمی گویم اصلا
این دروغی بیش نیست
گاهی بعضی رفتارها
حرف ها
خودِ رنجش است !
اما
من یاد گرفته ام
در لحظه
از آن آدم بگذرم
از تمام‌ِ هرآنچه که هست
و از آن لحظه به بعد
شاید با او بخندم
شاید به حرف هایش گوش بسپارم
اما
دیگر او را نمی بینم !
نمی دانم شما اسمش را چه می گذارید
اما من به این حال می گویم
نقطه ی رهایی
می بینی
گوش می‌ سپاری
لبخند می‌ زنی
و
انگار
نه
انگار


#انسی_نوشت
@Halmide
111 views15:17
باز کردن / نظر دهید
2019-12-01 20:01:19 وقتی سفر کردم فهمیدم دنیا روو اصولی که من فکر میکردم نمی چرخه.
فهمیدم همه چی قراردادیه، مثل تعریف دختر خوب، زن خوب و مادر خوب.

زن پستچی رو دیدم که بچه یک ساله شو زد ترک دوچرخه و رفت سر کار.
زن استادی رو دیدم که بچه دو ساله شو گذاشت یه ماه رفت سفر علمی. و هیچ کس متهمش نکرد که مادر بدی بوده.

زنی رو دیدم که از سرطان سینه نجات پیدا کرده بود و نگران نبود دیگه شوهر پیدا نکنه. قصد داشت یه سفر بره اروپا گردی.

زنی رو دیدم که هرگز پیاز داغ درست نمیکرد و هیچ مشکلی تو زندگیش ایجاد نشده بود.

زنی رو دیدم که تنها به کشورهای مختلفی سفر کرده بود‌.

و تلویزیون و اخبار پر بود از زنانی که دنبال آرزوهایشان بودند. زن بوکسور، زن مکانیک، زن رییس، زن سیاستمدار، زن مستقل، زن ...

بعد فکر کردم زن بودن چه ادبیات محدود کننده ای در کشور من دارد
برای رنگ مو و سایز بدن و تاریخچه روابط عاشقانه و تحصیلات و شغل و و و قضاوت می شود.

وقتی سفر کردن را شروع کردم تصمیم گرفتم دیگر زنی را قضاوت نکنم.

#الهام_سلطانی
@Halmide
108 views17:01
باز کردن / نظر دهید