چقدر حیف که تو نتونستی باور کنی احساسم بهت چقدر عمیق و واقعی ب | حامد رجب پور
چقدر حیف که تو نتونستی باور کنی احساسم بهت چقدر عمیق و واقعی بود. انقدری از دستت خستم و ازت میترسم که حتی دلم نمیخاد بدونم اون پستای جدید تو صفحت چین! میدونم که مطمئنن تو هیچکدوم از اون عکسا و متنا هیچ نشونه ای از دلتنگی من نیست! دیگه مرد قوی و بی احساسی شدم. یه ترک شدن یهویی رو که تجربه داشتم،یه خیانت رو هم دیدم. دیدم که آدما میتونن از فردا با یک نفر دیگه خوش باشن و اصلا به این فکر نکنن که روز قبل کنار من بودن. دیگه چیزی برای تعجب و شگفت زده شدن نیست. حامدی که سال قبل کلی مینوشت؛خوشحال بود سه هزار نفر رو توی کانالش داره و خیلی حس خوبی داشت حتی به غم هاش ازش خبری نیست و هر روز از اونایی که بهش علاقه داشتن کم میشه. دیگه نمیتونه خوب بنویسه و ابدا احساسی به کسی نداره. قطعا قطعا تو بدترین ضربه زندگیم رو بهم زدی و این هیچوقت قابل بخشش نیست. شاید حقم بود الان بهت زنگ بزنم و با فحشای رکیک اینارو به خودت بگم اما حیف که دیگه نمیخام تو بدونی حالم چجوریه. باور نمیکنم اون ادم روزای اول الان اینه که فقط فکر پول و پز و چیزای پوچه. باور نمیکنم که خودم انقدر اجازه دادم تو محقرم ببینی و هر کاریو بتونی بکنی. یادم نرفته تو رو. لعنت به اون ذاتت که باعث شدی دو سال زندگیم نا میزون باشه. لعنت بهت که یک سال تموم کنارت بودم و نمیخواستی کسی بودنم رو با خبر بشه. لعنت به اون عکس دوتاییتون. لعنت به توی دروغ گو لعنت