دوران دانشجویی یه تالار سر کوچه خوابگاه بود هر سری عروسی بود | لبخندشیرین
دوران دانشجویی یه تالار سر کوچه خوابگاه بود هر سری عروسی بود میرفتیم اونجا نهار ، سری آخر همین که خواستیم بشینیم یه آقایی با هیبت محمدعلیکلی اومد گفت چیکارهاین شما ؟! گفتیم فامیل دامادیم گفت گمشید بیرون لاشخورها جلسهی کادریهای سپاهه