. یکبار دیگر تنگ کن این عرصه را بر من من را دوباره حبس کن در | حمید چشم آور
.
یکبار دیگر تنگ کن این عرصه را بر من
من را دوباره حبس کن در بند گیسویت
صیاد هرچه سختتر، بیرحمتر بهتر
دلبستهام به اخم و تَخمِ چشم و ابرویت
دلبستهام به آن نگاه سرد و سنگینت
به آن نگاه نافذ بالا به پایینت
به ترشروییها و تلخیهای شیرینت
به کینهتوزیهای چشم ماجراجویت
امیدوارم که بگیری انتقام از من
بیتو بماند ننگ بهتر تا که نام از من
به قصد خونِ من قیامت کن، قیام از من
جانم فدای زخمههای زخمِ چاقویت
هرجفت چشمم کور میخواهی تقاصم را
باید کنارت جمع می کردم حواسم را
دست نمکنشناس و قلبِ آس و پاسم را_
_بشکن که خیلی شرم دارد رویم از رویت
کیفورم از اینکه دلِ منرا میآزاری
وقتی میآزاری یقینا دوستم داری
هرجا نشستی گفتهای دیوانهام، آری
دیوانهام دیوانهی زنجیری مویت
باور کنم مهر تورا یا عزم جنگت را؟
این خُلقِ تنگت یا دلِ بسیار تنگت را؟
پنهان نکن بیهوده آن رویِ قشنگت را
پیداست میزانِ حیایت در هیاهویت
حتما تو بیتابی که من اینگونه تب دارم،
از تو غمی در سینه و جانی به لب دارم
جای تنت پیراهنت را شب به شب دارم_
_ بو میکشم تا پُر شود آغوشم از بویت
بعد از تو از هر هفت روزِ هفته بیزارم
وقتی سهشنبه تو نمیآیی به دیدارم
یکبار دیگر کاش میشد تا که بگذارم
در خلوت "بهمن" سرم را روی زانویت
یکبار دیگر تنگ کن این عرصه را بر من
یکبار دیگر در کمینگاهت شکارم کن
فرمانروای کشور بی پادشاهم شو
محدود کن جغرافیایم را به بازویت
#حمید_چشم_آور
@hamidcheshmavar