من اگه حس کنم به یکاری مجبورم دیگه دست و دلم نمیره سمتش و فلج | هانَم
من اگه حس کنم به یکاری مجبورم دیگه دست و دلم نمیره سمتش و فلج میشم نسبت بهش، مثلا تا وقتی میتونم نقاشی بکشم که هیچ ضرورتی تو نقاشی کشیدن نداشته باشم و بر فرض مثال قراره نباشه نمایشگاه داشته باشم. تا وقتی ممکنه غذا درست کنم و خوب بشه که حس نکنم یکی گشنشه و منتظر رسوندن غذای منه. استثناءام ندارهاا، استثناءهارو هم امتحان کردم.