2022-08-31 09:15:45
#هر_روز_با_یک_شعر_آیینی
#مخمس_عاشورایی
اي حرم کعبهات ز حلقه به گوشان
وي دل دانای تو زبان خموشان
با تو که گفت از حسين چشم بپوشان؟
خاصه در آن دم که اهل بيت خروشان
نزدش با اصغر آمدند معجل
گفتند کاين طفل کاو چو بحر بجوشد
نيست چو ما کز عطش به صبر بکوشد
اشک بپاشد چنانکه خاک بپوشد
رخ بخراشد چنان که جان بخروشد
جز به کفی آب عقدهاش نشود حل
هی به فغان خود ز گاهواره پراند
مادر او هم زبان طفل نداند
نه بودش شير تا به لب برساند
نه بودش آب تا به رخ بفشاند
مانده به تسکين قلب اوست معطل
گاهی ناخن زند به سينه مادر
گاهی بيجان شود به دامن خواهر
باری از ما گذشته چاره اصغر
يا بنشانش شرار آه چو آذر
يا ببرش همرهت به جانب مقتل
شه ز حرمخانهاش ربود و روان شد
پير خرد همعنان بخت جوان شد
زان پدر و زان پسر به لرزه جهان شد
آمد و آورد هر طرف نگران شد
تا به که سازد حقوق خويش مدلل
گفت که ای قوم روح پيکرم است اين
ثانی حيدر علی اصغرم است اين
آن همه اصغر بدند اکبرم است اين
حجت کبرای روز محشرم است اين
رحمی کش حال بر فناست محول
او که بدين کودکی گناه ندارد
يا که سر رزم اين سپاه ندارد
بلکه بس افسرده است و آه ندارد
جای دهيد آن که را پناه ندارد
پيش کز ايزد بريد کيفر اکمل
ناگه از آن قوم از سعادت محروم
حرملهاش راند تير کينه به حلقوم
حلق ورا خست و جست بر شه مظلوم
وز شه مظلوم آن سه شعبه مسموم
رد شد و سر زد ز قلب احمد مرسل
طفلی کز تشنگی به غم شده مدغم
جست و برآورد دست و خست رخ از غم
گردن و سر گاه راست کرد و گهي خم
شه ز گلويش کشيد تير و همان دم
ملک جهان بر جنان نمود مبدل
#جیحون_یزدی
@sherehaghighi
972 views06:15