من به گا رفته و پا خسته و باسن چاکم شد فرو کیر فلک در فَکَم و بر فاکم مثل احوال پسر بچهٔ قزوینی که شکلاتی به زمین دیده، بسی غمناکم کص نگاییدم و پستان نچشیدم ای کاش میلف باتجربه ای بوسه زند بر کاکم شورت خیس زن استاد گرانقدرم را دزدم و بویم و بگذارمش اندر ساکم آراز از پشت بگاییده غزل را جوری که شده وزنش از این گایش او در جا کم Join @hazaliat_official 383 views16:42