آمد، نگاه ڪرد، دلم را ربود و رفت دل را اسیر شورش و غوغا نمود و رفت این چشم خشک مانده به آن روے ماه را با غمزهاے شبیه به دریا نمود و رفت مدهوش و مست بودم و مات از نگاه او در دام گیسویش دلم افتاده بود و رفت از من سوال بود و حڪایات بیشمار از او تبسمے ڪه به لب وا نمود و رفت در لحظههاے غصه و ایام اضطراب یک اتفاق خوب ڪه با ما نبود و رفت تا آمدم زبان بگشایم دگر نبود انگار دل به غیر منے داده بود و رفت افسوس بزم عاشقیام زود دیر شد در دام زلف او دلم افتاده بود و رفت #فرشیداحمدی ✿حـــــღــس رویــایــے✿ 34 views10:30