جواب ابلهان خاموشی است! پورسینا در سفر بود. در هنگام عبور از | HISTOGRAPHY
جواب ابلهان خاموشی است!
پورسینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری، جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید، از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب پورسینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار پورسینا نشست. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او می خورد و اسب هم به خرت لگد می زند و پایش را می شکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت، به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر، پورسینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما پورسینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است .........؟ روستایی گفت : این لال نیست، بلکه خود را به لال بودن زده، تا این که تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف می زد.... قاضی پرسید : با تو سخن گفت .......؟ چه گفت؟ صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد می زند و پای خرت را می شکند....... قاضی خندید و بر دانش پورسینا آفرین گفت. قاضی به پورسینا گفت: حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!! پورسینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد "جواب ابلهان خاموشی است" امثال و حکم-علی اکبر دهخدا