اصطلاحات علم حقوق: اکثر این اصطلاحات در معاملات و محاکم دادگ | حقوقدانان ایران
اصطلاحات علم حقوق: اکثر این اصطلاحات در معاملات و محاکم دادگستری کاربرد دارند پس لازم و ضروری است با معنی هر کدام آشنایی کامل داشته باشیم: ۱/انفساخ: انحلال قهری عقد را گویند. ۲/مهایات: تقسیم منافع بر حسب زمان. ۳/مجازات ترذیلی: مجازاتی که لطمه به افتخار و شئون اجتماعی مجرم بزند.محرومیت از حقوق اجتماعی ۴/تقاص: به این معنا است که داین حق خود را از اموال مدیون بدون مراجعه به قاضی استیفا کند. ۵/جعاله: التزام شخص به ادای اجرت معلوم در مقابل عملی اعم از این که طرف معین باشد یا غیر معین. ۶/اخذ به السوم: یک نفر مالی را میگیرد که معاینه کند که اگر خوب باشد بخرد و اگر بد باشد نخرد. ۷/ایلاء: سوگند است که زوج یاد کند که همیشه یا بیش از ۴ ماہ با زوجه دائم خود مقاربت نکند. ۸/استفسار: تفسیر و توضیح خواستن. ۹/معافیت : عفو از حق به معنی چشم پوشی از حق خود به نفع طرف است. ۱۰/معاوضه: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین مالی میدهد به عوض مال دیگر که از طرف دیگر اخذ میکند. ۱۱/معوض: در عقد معوض مالی که از طرف ایجاب کنندہ دادہ میشود معوض نام دارد. ۱۲/سازش: تراضے (توافق) طرفین دعوی بر فیصله نزاع معین در دادگاہ و با دخالت دادرس. ۱۳/سبب: خویشاوندی است بین دو نفر که بر اثر رابطه زناشویی به وجود می آید. ۱۴/سفیه: کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خود عقلایی نباشد. ۱۵/سقوط: تنزل و از بین رفتن حق را گویند. ۱۶/سکنی: حق انتفاع هرگاہ به صورت سکونت منتفع در مسکن متعلق به غیر باشد، آن را سکنی نامند. ۱۷/سلطه: عبارت است از اختیار قانونی شخص بر اشیاء یا اموال یا اشخاص دیگر. ۱۸/شخص حقوقی: عبارت است از گروهی از افراد انسان با منفعتی از منافع عمومی. ۱۹/شخص حقیقی: به معنای شخص طبیعی است. ۲۰/شخص طبیعی: اشخاص انسانی را گویند که موضوع حق و تکلیف هستند. ۲۱/صداق: مهر. ۲۲/صغیر: ڪسی که به سن ۱۸ سال تمام نرسیده باشد. ۲۳/صلح: عقدی است که در آن طرفین، توافق بر امری از امور کنند؛ بدون اینکه توافق آنها به عنوان یکی از عناوین معروف عقود باشد. ۲۴/صیغه: در عقود و ایقاعات تشریفاتی الفاظ معین را گویند که عقد یا ایقاع بدون آن الفاظ صحیح نیست. ۲۵/ضامن: متعهد در عقد ضمان را گویند. ۲۶/ضمان: به معنی عقد ضمان است و عبارت است از اینکه شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است، به عهدہ بگیرد. ۲۷/طلب: تعهدی که بر ذمه شخصی به نفع کسی وجود دارد. ۲۸/عرف: چیزی که در ذهن شناخته شدہ و مأنوس و مقبول خردمندان است. ۲۹/عطف قانون به ماسبق: یعنی حکومت قانون نسبت به وقایعی قبل از تاریخ وضع و نشر آن. ۳۰/عقد: تعهد یک طرف بر قبول امری که مورد قبول طرف دیگر باشد. ۳۱/علت: امری است که به محض وقوع آن چیز دیگری بدون اینکه تأخیری رخ دهد به دنبال آن واقع شود. ۳۲/عوض: در معاملات معوض هر یک از دو موضوع مورد معامله را گویند. ۳۳/عین: اشیاء مادیمستقل. ۳۴/غش: از جرایم مربوط به تقلب در کسب است. ۳۵/غصب: تصرف در مال غیر به نحو عدوان. ۳۶/غیرمنقول: مالی که از جایی به جایی قابل انتقال نباشد مانند زمین و معدن. ۳۷/قرض: عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین عقد مقدار معینی از مال خود را به طرف دیگر تملیک میکند و طرف او مثل آن را از حیث مقدار، جنس و وصف رد کند. ۳۸/شاهد: کسی که شهادت بر امری میدهد. ۳۹/شبه عقد: عبارت است از یک عمل ارادی که قانون آن را منع نکرده و بدون اینکه عقدی منعقد شود، ایجاد تعهد در مقابل غیر کند. ۴۰/شخص: کسی که موضع حق قرار گیرد، مانند انسان و شرکت تجاری ۴۱/شرط: امری است محتمل الوقوع در آیندہ که طرفین عقد یا ایقاع کنندہ، حدوث اثر حقوقی عقد یا ایقاع را متوقف بر حدوث آن امر محتمل الوقوع کنند. ۴۲/قسم: گواہ گرفتن یکی از مقدسات بر صدق اظهار خود. ۴۳/قصد: مصمم شدن به انجام یک عمل حقوقی از قبیل اقرار، بیع و غیرہ. ۴۴/قولنامه: نوشته ای غالباً عادی حاکی از توافق بر واقع ساختن عقدی درمورد معینے که ضمانت اجرای تخلف از آن، مشخص است. ۴۵/قیم: نمایندہ قانونی محجور که از طرف مقامات صلاحیتدار قضایی در صورت نبودن ولی قهری و وصی او تعیین میشود. ۴۶/گرو : مترادف رهن است. گرودهندہ، راهن و گروگیر، مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند. ۴۷/مؤجل: تعهدی که انجام دادن آن، مشروط به رسیدن اجل معین باشد. ۴۸/مأجور: به معنای عین مستأجرہ استعمال شدہ است. ۴۹/ماترک: مالی که با فوت مالک آن و به حکم قانون به وارث تعلق گیرد. ۵۰/مال: صاحب ملک، صاحب مال غیرمنقول، صاحب اراضی و صاحب سرمایه در عقد مضاربه ۵۱/مالکیت: حق ا ستعمال، بهر ہ برداری و انتقال یک چیز به هر صورت مگر در مواردی که قانون استثناء کردہ باشد. ۵۲/مایملک: قسمت مثبت از دارایی شخص را گویند. ۵۳/متصالح: قبول کنندہ را در عقد صلح گویند. ۵۴/مثمن: معوض را در عقد بیع گویند.