مادر در قسمتی که هیو در حال حل یک مسئله ریاضیست میگوید: «فق | کافه هنر
مادر در قسمتی که هیو در حال حل یک مسئله ریاضیست میگوید: «فقط یه مشت احمق میتونن برای پرکردن یه وانِ سوراخسوراخ تلاش کنن» و تلاشهای بامزه ی پدر برای فهماندن به او که این یک فرض است ثمری نمیدهد و نباید هم بدهد. او در حکم دل و قلب است؛ دلی که مثل عقل نمیاندیشد و قاموسش متفاوت است. همانطور که میبینیم او نیازی به نقشه برای دانستن مکان فرزندانش در کشورهای دور ندارد بلکه او در دل خودش میداند آنها کجایند. اما دقیقا پدر، نقطه ی مقابلست و مظهر کنترل عقلانی که در تلاش هایش برای یادگیری علم و آینده ی شغلی مناسب برای هیو این مسئله دیده میشود. اما میبنیم که چگونه این دو در کنار همند و چگونه مادر در سختترین شرایط، حامیِ پدرست (تهدید کردن مردها برای آزار دادن مرد خانه) و مرد چگونه عاشقِ زن. اینست همان نگاه انسانی و اصیل به مفهومِ «خانه و خانواده» که اینچنین منبع مهمی را برای تبیین جایگاهها در اختیارمان قرار میدهد.
بهیاد بیاورید صحنهی بازگشتن هیو از مدرسه (درحالیکه آسیب دیدهاست) را در نمایی که هیو رو به خانه در سمت راست قاب قرارگرفته است و خانه (که بیش از نیمی از قاب را تشکیل داده) در سمت چپ. اولین حسی که از این نمای بینظیر فورد دریافت میکنیم محکم و مستحکم بودن خانه در انتهای قاب است که در کنار بزرگیِ چشمگیرش از یک جسم بیجان به یک کاراکترِ حامی و پناهده برای هیو ارتقا یافتهاست. این نگاهِ فیلمساز به خانه (که از ویژگیهای تألیفیِ اوست) فقط در همین نما وجود ندارد بلکه در روح قصه تنیده شدهاست به طوریکه آن را در جایگیریهای دوربین فورد (که اکثرا از داخل خانه، بیرون را به تماشا نشستهاست) یا نماهای داخل خانه (که علاوه بر موقعیت آدمها، کوتاه بودن سقف و فاصله ی کم آن از بالای سر پرسوناژها صمیمی بودن و مأنوس بودن آن را شکل میدهد) میبینیم. #حامد_حمیدی How Green Was My Valley | 1941 Join @honar7modiran