2021-11-25 11:29:44
╭════• •════╮
@Hosenpanahi
╰════• •════╯
افسانه #پلنگ و #ماه
مرحوم حسين منزوی غزل معروفی
دارد كه اينگونه شروع ميشود :
خيال خام پلنگ ِ من به سوی ماه جهيدن بود
و ماه را ز بلندايش به روی خاک كشيدن بود ...
پلنگ من دلخسته ، پريد و پنجه به خالی زد
كه عشق ، ماه ِبلند من ورایدست رسيدن بود ...
افسانه پلنگ و ماه داستانیست قديمی از آن دسته داستانهایی كه معلوم نيست دقيقا از كجا آمده اما تمام روايتها يک هدف را دنبال ميكنند : پلنگی که ميخواهد به آن چيزی دست پيدا كند كه تاكنون هیچکس به آن نرسيده نه خودش و نه پلنگهای ديگر ، او ميخواهد به ماه برسد ... پس ميرود روی بلندترین و خطرناکترين صخره و با تمام قدرتش ميدود و خودش را بين زمين و آسمان رها ميكند تا شايد دستش به دست نيافتنی برسد اما افسانهها ميگويند بیشتر پلنگها همين شكلی مردند در آرزوی رسيدن به ماه ، ماه همان خوشبختیست كه هیچ پلنگی به آن نمیرسد
تاريخ ما سرشار از اين نرسيدنهاست و انگار نافمان را با نرسيدن بريدهاند ، ما سالها با نرسيدن زندگی كرديم ، اکثر ما به عشقهایمان نرسيديم ، به آسايش و رفاه نرسيديم ، به روياهايمان نرسيديم و آنقدر نرسیدیم که تمام اينها برای ما تبديل شد به همان ماه كه يا بايد هميشه در حسرتش بمانيم يا با صورت زمين بخوريم و جان را در اين راه فدا كنيم و اصلا برای همین است که؛
*هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم .. اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی*
13.3K views08:29