چون باد میروی و به خاکم فکندهای آری برو که خانه ز بنیاد کندهای حس و هنر به هیچ، ز عشق بهشتیام شرمی نیامدت که ز چشمم فکندها ی؟ اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم مرگم به لب نهاده غم آلود خندهای بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست کز دست کودکی بربایی پرندهای بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید آنگه شناختم که تو برق جهندهای بی او چه بر تو می گذرد سایهای شگفت جانت ز دست رفت و تو بی چاره زندهای #هوشنگ_ابتهاج @hoshang_ebtehhaj 14.1K views05:17