ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو در باغِ پر شکوفه که پرسد بهار کو نقش و نگارِ کعبه نه مقصودِ شوق ماست نقشی بلندتر زدهایم، آن نگار کو جانا، نوای عشق خموشانه خوشتر است آن آشنای ره که بوَد پردهدار کو ماندم در این نشیب و شب آمد، خدای را آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو ای بس ستم که بر سرِ ما رفت و کس نگفت آن پیکِ رهشناسِ حکایتگزار کو چنگی به دل نمیزند امشب سرود ما آن خوش ترانه چنگیِ شب زندهدار کو ذوقِ نشاط را می و ساقی بهانه بود افسوس، آن جوانیِ شادیگسار کو یک شب چراغِ روی تو روشن شود، ولی چشمی کنار پنجرهی انتظار کو خون هزار سروِ دلاور به خاک ریخت ای سایه ! های هایِ لبِ جویبار کو ؟! #هوشنگ_ابتهاج @hoshang_ebtehhaj 13.7K views10:22