یکی از زیباترین، زیباترین، زیباترین بخش های قصه مجنون و لیلی ا | حضوری اتفاقی
یکی از زیباترین، زیباترین، زیباترین بخش های قصه مجنون و لیلی اینجاس. اینجا که پدر مجنون بردتش کعبه و التماسش میکنه از خدا بخواد عشق لیلی از دلش بره بیرون. آخ که دلم غنج میزنه برای مناجات مجنون با خدا تو اون لحظات، آخ که این دختر سنگدل امروزی که غرقه است در صفرهای حساب و بدهکاریهاش، روزگاری چه عشق بازی میکرد با این واژهها...
و باز هم، باز هم باید بگم آخ که بر پدرت دنیا، آهسته چهها کردی؟ بین من و دیروزم مغلوبه به پا کردی!