#با_من_بشنوید. ولی قبلش بخونید زمان اینه: اولین روز تابستان | حضوری اتفاقی
#با_من_بشنوید. ولی قبلش بخونید
زمان اینه:
اولین روز تابستان ماهی که نوید دهنده روز تولدمه تولدی که هرکز دوستش نداشتم و امید دارم روزی داشته باشم.
اما لوکیشن اینه:
در ترافیک حکیم، پیش از کارگر، در گرمایی که کولر ماشین هم کشش خنک کردن اون رو نداره، زیر همون بیلبوردی که هرروز حدود ساعت ۸ بهش میرسیدم و مطمئن بودم همون ثانیهها گوشیم زنگ میخوره و اسم تو میفته.
حال اینه: غرق شده در واژه های این موزیک عجیب، نگران فردا، همخوانی با تارهای صوتی دلنشین مردی که به نیمی از غم زندگیم رنگ بخشید. در فکر اینکه چرا حافظه ضعیف و احساسات کمرنگم درمورد تو کار نمیکنن
حالا رنجهام یا رنگ و بوی داریوش اقبالی دارن یا سیاوش قمیشی